تفسیر نمونه ج : 13ص :472
وَ لِسلَیْمَنَ الرِّیحَ عَاصِفَةً تجْرِى بِأَمْرِهِ إِلى الأَرْضِ الَّتى بَرَکْنَا فِیهَاوَ کنَّا بِکلِّ شىْءٍ عَلِمِینَ(81) وَ مِنَ الشیَطِینِ مَن یَغُوصونَ لَهُ وَ یَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذَلِکوَ کُنَّا لَهُمْ حَفِظِینَ(82)
ترجمه:
81 -و تندباد را مسخر سلیمان ساختیم که به فرمان او به سوى سرزمینى که آنرا پربرکت کرده بودیم حرکت مىکرد ، و ما از همه چیز آگاه بودهایم.
82 -و گروهى از شیاطین را ( نیز ) مسخر او قرار دادیم که برایش ( در دریاها ) غواصى مىکردند و کارهائى غیر از این براى او انجام مىدادند و ما آنها را ( از تمرد و سرکشى ) حفظ مىکردیم .
تفسیر : بادها در فرمان سلیمان
در این آیات به بخشى از مواهبى که خدا به یکى دیگر از پیامبران یعنى سلیمان (علیهالسلام) داده اشاره مىکند نخست مىگوید : ما بادهاى شدید و طوفانزا را مسخر سلیمان ساختیم که تحت فرمان او به سوى سرزمینى که ما آن را مبارک کرده بودیم حرکت مىکرد ( و لسلیمان الریح عاصفة تجرى بامره الى الارض التى بارکنا فیها).
و این کار عجیب نیست ، چرا که ما به همه چیز آگاه بوده و هستیم ( و کنا بکل شىء عالمین).
هم از اسرار عالم هستى و قوانین و نظامات حاکم بر آن آگاهیم ، مىدانیم
تفسیر نمونه ج : 13ص :473
چگونه آنها را مىتوان تحت فرمان آورد ، و هم از نتیجه و سرانجام این کار ، و به هر حال همه چیز در برابر علم و قدرت ما خاضع و تسلیم است.
جمله و لسلیمان ... عطف بر جمله و سخرنا مع داود الجبال مىباشد یعنى قدرت ما چنان است که گاهى کوهها را مسخر یکى از بندگان خود مىسازیم تا همراه او تسبیح گویند ، و گاه بادها را تحت فرمان یکى از بندگان خویش قرار مىدهیم تا او را به هر جا ببرند.
واژه عاصفة به معنى تندباد یا طوفان است ، در حالى که از بعضى دیگر از آیات قرآن استفاده مىشود که بادهاى ملایم نیز به فرمان سلیمان بود ، چنانکه در سوره ص آیه 36 مىخوانیم فسخرنا له الریح تجرى بامره رخاء حیث اصاب : ما باد را به فرمان او قرار دادیم که نرم و آهسته و هر جا که مىخواست حرکت مىکرد .
البته تصریح به عاصفه ( تندباد ) در اینجا ممکن است به عنوان بیان فرد مهمتر باشد ، یعنى نه تنها بادهاى ملایم بلکه طوفانهاى سخت نیز در فرمان او بودند ، چرا که دومى عجیبتر و اعجابانگیزتر است.
و نیز این بادها تنها در مسیر سرزمین مبارک ( شام ) که قرارگاه سلیمان بود در تسخیر او نبودند بلکه طبق آیه 36 سوره ص به هر جا که مىخواست حرکت مىکردند ، بنا بر این تصریح به نام سرزمین مبارک بیشتر به خاطر آنست که مرکز حکومت سلیمان را تشکیل مىداد .
اما اینکه باد چگونه در اختیار او قرار داشت ؟ با چه سرعتى حرکت مىکرد ؟ سلیمان و یارانش بر چه وسیلهاى مىنشستند و حرکت مىکردند ؟ به هنگام حرکت چه عاملى آنها را از سقوط و یا فشار هوا و مشکلات دیگر حفظ مىکرد ؟
تفسیر نمونه ج : 13ص :474
و خلاصه این چه نیروى مرموزى بود که به او امکان یک چنین حرکت سریعى را در آن عصر و زمان مىداد ؟ .
اینها مسائلى است که جزئیات آن بر ما روشن نیست ، همین اندازه مىدانیم که این یک موهبت الهى و خارق عادت بود که در اختیار این پیامبر بزرگ گذارده شده بود ، و ما از جزئیات آن آگاه نیستیم ، و چه بسیار است مسائلى که ما از وجود اجمالیش باخبریم ، ولى از شرح و تفصیلش بىخبر ، معلومات ما در برابر مجهولاتمان همچون قطرهاى در برابر اقیانوسى بزرگ است ، و یا همچون ذره غبارى در برابر یک کوه عظیم.
خلاصه از نظر بینش یک انسان خداپرست و موحد هیچ چیز در برابر قدرت خداوند مشکل و غیر ممکن نیست ، او بر همه چیز قادر و به همه چیز عالم است .
البته پیرامون این بخش از زندگى سلیمان مانند بخشهاى دیگر زندگى شگفتانگیز او افسانههاى دروغین ، یا مشکوک بسیار نوشتهاند که هرگز مورد قبول ما نیست ، ما تنها به همان مقدار که قرآن در اینجا بیان کرده اکتفا مىکنیم.
ذکر این نکته نیز لازم است که بعضى از نویسندگان اخیر معتقدند که قرآن چیزى صریحا در باره حرکت سلیمان و بساط او بوسیله باد ندارد ، بلکه تنها سخن از تسخیر باد براى سلیمان به میان آورده ، و ممکن است اشاره به استفاده سلیمان از نیروى باد در مسائل مربوط به زراعت ، و تلقیح گیاهان ، و تصفیه خرمنها و حرکت کشتیها بوده باشد ، به خصوص که سرزمین سلیمان ( شامات ) از یکسو سرزمین زراعى بود ، و از سوى دیگر قسمت مهمى از آن در ساحل دریاى مدیترانه قرار داشت و مورد بهرهبردارى براى کشتیرانى .
تفسیر نمونه ج : 13ص :475
ولى این تفسیر با آیات سوره سبا و ص و بعضى از روایات که در این زمینه وارد شده چندان سازگار نیست.
آیه بعد یکى دیگر از مواهب انحصارى سلیمان (علیهالسلام) را بازگو مىکند : ما بعضى از شیاطین را مسخر او قرار دادیم که براى او در دریاها غوص مىکردند ( و جواهرات و مواد پرارزش بیرون مىآوردند ) و کارهائى غیر از این نیز براى او انجام مىدادند ( و من الشیاطین من یغوصون له و یعملون عملا دون ذلک ) .
و ما آنها را از تمرد و سرکشى در برابر فرمان او نگاه مىداشتیم ( و کنا لهم حافظین).
آنچه در آیه فوق به عنوان شیاطین آمده ، در آیات سوره سبا به عنوان جن مطرح شده است ( آیه 12 و 13 سبا ) و روشن است که این دو با هم منافات ندارد ، زیرا مىدانیم شیاطین نیز از تیره جن مىباشند.
به هر حال همانگونه که سابقا هم اشاره کردهایم : جن نوعى از مخلوقات داراى عقل و شعور و استعداد و تکلیف است ، که از نظر ما انسانها ناپیدا است و به همین جهت جن نامیده مىشود و بطورى که از آیات سوره جن استفاده مىشود آنها نیز مانند انسانها داراى دو گروهند مؤمنان صالح ، و کافران سرکش ، و ما هیچگونه دلیلى بر نفى چنین موجوداتى نداریم ، و چون مخبر صادق ( قرآن ) از آن خبر داده مىپذیریم .
از آیات سوره ص و سبا و همچنین آیه مورد بحث به خوبى استفاده مىشود که این گروه از جن که مسخر سلیمان بودند افرادى باهوش ، فعال ، هنرمند و صنعتگر با مهارتهاى مختلف بودند.
و جمله یعملون عملا دون ذلک ( کارهائى جز این براى او انجام دادند ) اجمالى است از آنچه مشروحش در سوره سبا آمده است : یعملون له ما
تفسیر نمونه ج : 13ص :476
یشاء من محاریب و تماثیل و جفان کالجواب و قدور راسیات که نشان مىدهد محرابها و معابد بسیار عالى و زیبا و وسائل زندگى مختلف از جمله دیگها و سینىهاى بسیار بزرگ و مانند آن براى او مىساختند.
از پارهاى دیگر از آیات مربوط به سلیمان استفاده مىشود که گروهى از شیاطین سرکش نیز وجود داشتند که او آنها را در بند کرده بود ، و آخرین مقرنین فى الاصفاد ( ص - 38 ) و شاید جمله و کنا لهم حافظین نیز اشاره به این باشد که ما آن گروه خدمتگزار سلیمان را از تمرد و سرکشى بازمىداشتیم شرح بیشتر در این زمینه را در تفسیر سوره سبا و ص بخواست خدا مطالعه خواهید کرد .
مجددا یادآور مىشویم که پیرامون زندگى سلیمان و لشگر او ، افسانههاى دروغین یا مشکوک فراوان است که هرگز نباید آنها را با آنچه در متن قرآن آمده آمیخت تا براى بهانهجویان دستاویزى گردد.
تفسیر نمونه ج : 13ص :477
وَ أَیُّوب إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنى مَسنىَ الضرُّ وَ أَنت أَرْحَمُ الرَّحمِینَ(83) فَاستَجَبْنَا لَهُ فَکَشفْنَا مَا بِهِ مِن ضرٍّوَ ءَاتَیْنَهُأَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحمَةً مِّنْ عِندِنَا وَ ذِکرَى لِلْعَبِدِینَ(84)
ترجمه:
83 -و ایوب را ( به یاد آور ) هنگامى که پروردگارش را خواند ( و عرضه داشت ) بدحالى و مشکلات به من روى آورده و تو ارحم الراحمینى.
84 -ما دعاى او را مستجاب کردیم ، و ناراحتیهائى را که داشت برطرف ساختیم ، و خاندانش را به او بازگرداندیم ، و همانندشان را بر آنها افزودیم ، تا رحمتى از سوى ما باشد ، و تذکرى براى عبادتکنندگان.
تفسیر : ایوب را از گرداب مشکلات رهائى بخشیدیم
دو آیه فوق از یکى دیگر از پیامبران بزرگ خدا و سرگذشت آموزنده او سخن مىگوید ، او ایوب است و دهمین پیامبرى است که در سوره انبیاء اشاره به گوشهاى از زندگانى او شده است .
ایوب سرگذشتى غمانگیز ، و در عین حال پرشکوه و با ابهت دارد ، صبر و شکیبائى او مخصوصا در برابر حوادث ناگوار عجیب بود ، به گونهاى که صبر ایوب یک ضرب المثل قدیمى است.
ولى در آیات مورد بحث مخصوصا به مرحله نجات و پیروزى او بر مشکلات
تفسیر نمونه ج : 13ص :478
و بدست آوردن مواهب از دست رفته اشاره مىکند ، تا درسى باشد براى همه مؤمنان در هر عصر و زمان که در کام مشکلات فرومىروند ، بخصوص مؤمنان مکه که به هنگام نزول این آیات ، سخت در محاصره دشمن بودند.
مىفرماید : به یاد آور ایوب را هنگامى که پروردگار خود را خواند و عرضه داشت ناراحتى و درد و بیمارى و مشکلات و گرفتارى به من روى آورده است ، و تو ارحم الراحمینى ( و ایوب اذ نادى ربه انى مسنى الضر و انت ارحم الراحمین).
ضر ( بر وزن حر ) به هر گونه بدى و ناراحتى که به روح و جان یا جسم انسان برسد ، و همچنین نقص عضو ، از بین رفتن مال ، مرگ عزیزان ، پایمال شدن حیثیت ، و مانند آن گفته مىشود ، و چنانکه بعدا خواهیم گفت : ایوب گرفتار بسیارى از این ناراحتیها شد .
ایوب همانند سایر پیامبران به هنگام دعا براى رفع این مشکلات طاقتفرسا نهایت ادب را در پیشگاه خدا به کار مىبرد ، حتى تعبیرى که بوى شکایت بدهد نمىکند ، تنها مىگوید : من گرفتار مشکلاتى شدهام و تو ارحم الراحمین هستى ، حتى نمىگوید مشکلم را برطرف فرما زیرا مىداند او بزرگ است و رسم بزرگى را مىداند.
آیه بعد مىگوید : به دنبال این دعاى ایوب ، خواستهاش را اجابت کردیم و رنج و ناراحتى او را برطرف ساختیم ( فاستجبنا له فکشفنا ما به من ضر).
و خانواده او را به او بازگرداندیم ، و همانندشان را به آنها افزودیم ( و آتیناه اهله و مثلهم معهم).
تا رحمتى از ناحیه ما بر آنها باشد و هم یادآورى و تذکرى براى عبادت کنندگان پروردگار ( رحمة من عندنا و ذکرى للعابدین).
تفسیر نمونه ج : 13ص :479
تا مسلمانان بدانند مشکلات هر قدر زیاد باشد و گرفتاریها هر قدر فراوان دشمنان هر قدر فشرده باشند و نیروهاشان متراکم باز با گوشهاى از لطف پروردگار همه اینها برطرف شدنى است ، نه تنها زیانها جبران مىشود بلکه گاهى خداوند به عنوان پاداش صابران با استقامت همانند آنچه از دست رفته نیز بر آن مىافزاید و این درسى است براى همه مسلمانان مخصوصا مسلمانانى که به هنگام نزول این آیات سخت در محاصره دشمن و انبوه مشکلات قرار داشتند .
نکتهها:
1 -فشردهاى از داستان ایوب
در حدیثى از امام صادق (علیهالسلام) مىخوانیم : کسى پرسید بلائى که دامنگیر ایوب شد براى چه بود ؟.
امام صادق (علیهالسلام) پاسخى فرمود که خلاصهاش چنین است : بلائى که بر ایوب وارد شد به خاطر این نبود که کفران نعمتى کرده باشد ، بلکه به عکس به خاطر شکر نعمت بود که ابلیس بر او حسد برد و به پیشگاه خدا عرضه داشت اگر او اینهمه شکر نعمت تو را بجا آورد ، به خاطر آنست که زندگى وسیع و مرفهى به او دادهاى ، و اگر مواهب مادى دنیا را از او بگیرى هرگز شکر تو را بجا نخواهد آورد .
مرا بر دنیاى او مسلط کن تا معلوم شود که مطلب همین است.
خداوند براى اینکه این ماجرا سندى براى همه رهروان راه حق باشد ، به شیطان این اجازه را داد ، او آمد و اموال و فرزندان ایوب را یکى پس از دیگرى از میان برداشت ، ولى این حوادث دردناک نه تنها از شکر ایوب نکاست بلکه شکر او افزون شد ! شیطان از خدا خواست بر زراعت و گوسفندان او مسلط شود ، این اجازه
تفسیر نمونه ج : 13ص :480
به او داده شد و او تمامى آن زراعت را آتش زد و گوسفندان را از بین برد ، باز هم حمد و شکر ایوب افزون شد.
سرانجام شیطان از خدا خواست که بر بدن ایوب مسلط گردد و سبب بیمارى شدید او شود ، و این چنین شد ، به طورى که از شدت بیمارى و جراحت قادر به حرکت نبود ، بىآنکه کمترین خللى در عقل و درک او پیدا شود.
خلاصه ، نعمتها یکى بعد از دیگرى از ایوب گرفته مىشد ، ولى به موازات آن مقام شکر او بالا مىرفت.
تا اینکه جمعى از رهبانها به دیدن او آمدند و گفتند : بگو ببینیم تو چه گناه بزرگى کردهاى که این چنین مبتلا شدهاى ؟ ( و به این ترتیب شماتت این و آن آغاز شد و این امر بر ایوب سخت گران آمد ) ایوب گفت : به عزت پروردگارم سوگند که من هیچ لقمه غذائى نخوردم مگر اینکه یتیم و ضعیفى بر سر سفره با من نشسته بود ، و هیچ طاعت الهى پیش نیامد مگر اینکه سختترین برنامه آن را انتخاب نمودم .
در این هنگام بود که ایوب از عهده تمامى امتحانات در مقام شکیبائى و شکرگزارى برآمده بود ، زبان به مناجات و دعا گشود و حل مشکلات خود را با تعبیرى بسیار مؤدبانه و خالى از هر گونه شکایت از خدا خواست ( تعبیرى که در آیات فوق گذشت ، رب انى مسنى الضر و انت ارحم الراحمین ) .
در این هنگام درهاى رحمت الهى گشوده شد ، مشکلات به سرعت برطرف گشت و نعمتهاى الهى افزونتر از آنچه بود به او رو آورد.
آرى مردان حق با دگرگون شدن نعمتها ، افکار و برنامههایشان دگرگون نمىشود ، آنها در آسایش و بلا ، در حال آزادى و زندان ، در سلامت و بیمارى ، در قدرت و ضعف ، و خلاصه در همه حال ، متوجه پروردگارند و نوسانات زندگى
تفسیر نمونه ج : 13ص :481
تغییرى در آنها ایجاد نمىکند ، روح آنها همچون اقیانوس کبیر است که طوفانها ، آرامش آن را برهم نمىزند.
همچنین آنهاهرگز از انبوه حوادث تلخ مایوس نمىشوند ، مىایستند و استقامت مىکنند تا درهاى رحمت الهى گشوده شود ، آنها مىدانند حوادث سخت آزمایشهاى الهى است که گاه براى بندگان خاصش فراهم مىسازد تا آنها را آبدیدهتر کند.
2 -در تفسیر جمله آتیناه اهله و مثله معهم ، معروف میان مفسرین این است که خداوند ، فرزندان او را به حیات نخست بازگردانید ، و علاوه بر آن فرزندان دیگرى نیز به او داد ( در بعضى از روایات نیز مىخوانیم که خداوند هم فرزندانى را که در این ماجرا از بین رفته بودند به او مرحمت کرد و هم فرزندانى را که از قبل از بین رفته بودند به او برگرداند ) .
بعضى نیز احتمال دادهاند که خداوند فرزندان تازه و نوههائى به ایوب داد که جاى خالى فرزندان از دست رفتهاش را پر کردند.
3 -در بعضى از روایات غیر معتبر مىخوانیم که بر اثر بیمارى شدید بدن ایوب آنچنان عفونت یافته بود که مردم نمىتوانستند به او نزدیک شوند ، ولى این معنى صریحا در روایاتى که از طرق اهلبیت (علیهمالسلام) به ما رسیده نفى شده است دلیل عقل نیز بر همین معنى دلالت مىکند چرا که اگر پیامبر ، حالت یا صفتى نفرتانگیز داشته باشد با برنامه رسالت او سازگار نیست ، اوباید چنان باشد که همه مردم بتوانند به خوبى با او تماس پیدا کنند و کلمات حق را بشنوند ، پیامبر همیشه جاذبه دارد.
شرح بیشتر در باره داستان ایوب را در سوره ص آیه 41 تا 44 مطالعه خواهید فرمود.
تفسیر نمونه ج : 13ص :482
وَ إِسمَعِیلَ وَ إِدْرِیس وَ ذَا الْکِفْلِکلٌّ مِّنَ الصبرِینَ(85) وَ أَدْخَلْنَهُمْ فى رَحْمَتِنَاإِنَّهُم مِّنَ الصلِحِینَ(86)
ترجمه:
85 -و اسماعیل و ادریس و ذا الکفل را ( به یاد آور ) که همه از صابران بودند.
86 -و ما آنها را در رحمت خود داخل کردیم چرا که آنها از صالحان بودند .
تفسیر:اسماعیل و ادریس و ذا الکفل
به دنبال سرگذشت آموزنده ایوب و صبر و شکیبائیش در برابر طوفان حوادث در این آیات مورد بحث اشاره به مقام شکیبائى سه نفر دیگر از پیامبران الهى کرده مىگوید : اسماعیل و ادریس و ذا الکفل را به یاد آور که همه آنها از صابران و شکیبایان بودند ( و اسماعیل و ادریس و ذا الکفل کل من الصابرین).
هر یک از آنها در طول عمر خود در برابر دشمنان و یا مشکلات طاقتفرساى زندگى صبر و مقاومت به خرج دادند و هرگز در برابر این حوادث زانو نزدند و هر یک الگوئى بودند از استقامت و پایمردى .
سپس بزرگترین موهبت الهى را در برابر این صبر و استقامت براى آنان چنین بیان مىکند ما آنها را در رحمت خود داخل کردیم ، چرا که آنها از صالحان بودند ( و ادخلناهم فى رحمتنا انهم من الصالحین).
جالب اینکه نمىگوید ما رحمت خود را به آنها بخشیدیم ، بلکه مىگوید : آنان را در رحمت خود داخل کردیم ، گوئى با تمام جسم و جانشان غرق رحمت
تفسیر نمونه ج : 13ص :483
الهى شدند همانگونه که قبلا غرق دریاى مشکلات شده بودند.
ادریس و ذا الکفل
ادریس پیامبر بزرگ الهى - چنانکه سابقا هم گفتهایم - طبقنقل بسیارى از مفسران جد پدر نوح بوده است ، نام او در تورات ، اخنوخ و در عربى ، ادریس است که بعضى آن را از ماده درس مىدانند ، زیرا او نخستین کسى بود که بوسیله قلم ، نویسندگى کرد ، او علاوه بر مقام نبوت ، به علم نجوم و حساب و هیئت ، احاطه داشت ، و مىگویند نخستین کسى است که طرز دوختن لباس را به انسانها آموخت.
اما ذا الکفل مشهور این است که از پیامبران بوده است هر چند بعضى معتقدند که او یکى از صالحان بود ، ظاهر آیات قرآن که او را در ردیف پیامبران بزرگ مىشمرد نیز این است که او از انبیاء است و بیشتر به نظر مىرسد که او از پیامبران بنى اسرائیل بوده است .
در علت نامگذارى او به این نام با توجه به اینکه کفل ( بر وزن فکر ) هم به معنى نصیب و هم به معنى کفالت و عهدهدارى آمده است ، احتمالات متعددى دادهاند ، بعضى گفتهاند چون خداوند نصیب وافرى از ثواب و رحمتش در برابر اعمال و عبادات فراوانى که انجام مىداد به او مرحمت فرمود ذا الکفل نامیده شد ( یعنى صاحب بهره وافى ) و بعضى گفتهاند چون تعهد کرده بود شبها را به عبادت برخیزد و روزها روزه بدارد ، و هنگام قضاوت هرگز خشم نگیرد و تا آخر به وعده خود وفا کرد ، ذا الکفل نامیده شد .
تفسیر نمونه ج : 13ص :484
بعضى نیز معتقدند که ذا الکفل لقب الیاس است ، همانگونه که اسرائیل لقب یعقوب ، و مسیح لقب عیسى ، و ذا النون لقب یونس مىباشد.
وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَب مُغَضِباً فَظنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فى الظلُمَتِ أَن لا إِلَهَ إِلا أَنت سبْحَنَک إِنى کنت مِنَ الظلِمِینَ(87) فَاستَجَبْنَا لَهُ وَ نجَّیْنَهُ مِنَ الْغَمِّوَ کَذَلِک نُجِى الْمُؤْمِنِینَ(88)
ترجمه:
87 -و ذا النون ( یونس ) را ( به یاد آور ) ، در آن هنگام که خشمگین ( از میان قوم خود)رفت ، و چنین مىپنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت ، ( اما موقعى که در کام نهنگ فرو رفت ) در آن ظلمتها ( ى متراکم ) فریاد زد خداوندا ! جز تو معبودى نیست ، منزهى تو ، من از ستمکاران بودم.
88 -ما دعاى او را به اجابت رساندیم ، و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم ، و همینگونه مؤمنان را نجات مىدهیم.
تفسیر : نجات یونس از آن زندان وحشتناک
این دو آیه نیز گوشهاى از سرگذشت پیامبر بزرگ یونس را بیان مىکند ، نخست مىگوید : ذا النون را بیاد آر هنگامى که بر قوم بتپرست
تفسیر نمونه ج : 13ص :485
و نافرمانخویش غضب کرد و از میان آنها رفت ( و ذا النون اذ ذهب مغاضبا).
نون در لغت به معنى ماهى عظیم ، یا به تعبیر دیگر نهنگ یا وال است بنا بر این ذا النون یعنى صاحب نهنگ ، و انتخاب این نام براى یونس به خاطر ماجرائى است که بعدا به خواست خدا به آن اشاره خواهیم کرد.
به هر حال او گمان مىکرد که ما زندگى را بر او تنگ نخواهیم کرد ( فظن ان لن نقدر علیه).
او گمان مىکرد تمام رسالت خویش را در میان قوم نافرمانش انجام داده است و حتى ترک اولائى در این زمینه نکرده ، و اکنون که آنها را به حال خود رها کرده و بیرون مىرود چیزى بر او نیست ، در حالى که اولى این بود که بیش از این در میان آنها بماند و صبر و استقامت بخرج دهد و دندان بر جگر بفشارد شاید بیدار شوند و به سوى خدا آیند .
سرانجام به خاطر همین ترک اولى او را در فشار قرار دادیم ، نهنگ عظیمى او را بلعید و او در آن ظلمتهاى متراکم صدا زد خداوندا جز تو معبودى نیست ( فنادى فى الظلمات ان لا اله الا انت).
خداوندا پاک و منزهى ، من از ستمکاران بودم ! ( سبحانک انى کنت من الظالمین).
هم بر خویش ستم کردم و هم بر قوم خودم ، مىبایست بیش از این ناملائمات و شدائد و سختیها را پذیرا مىشدم ، تن به همه شکنجهها مىدادم شاید آنها به راه آیند .
تفسیر نمونه ج : 13ص :486
سرانجام ما دعاى او را اجابت کردیم و از غم و اندوه رهائیش بخشیدیم ( فاستجبنا له و نجیناه من الغم).
آرى این گونه ما مؤمنان را نجات مىبخشیم ( و کذلک ننجى المؤمنین).
این یک برنامه اختصاصى براى یونس نبود بلکه هر کس از مؤمنان از تقصیر خویش ، عذر به درگاه خدا آورد ، و از ذات پاکش مدد و رحمت طلبد ما دعایش را مستجاب و اندوهش را برطرف خواهیم کرد.
نکتهها:
1-سرگذشت یونس
به خواست خدا مشروح آن در تفسیر سوره صافات خواهد آمد و خلاصهاش چنین است : او سالها در میان قومش ( در سرزمین نینوا در عراق ) به دعوت و تبلیغ مشغول بود ، ولى هر چه کوشش کرد ، ارشادهایش در دل آنها مؤثر نیفتاد ، خشمگین شد و آن محل را ترک کرد و به سوى دریا رفت ، در آنجا بر کشتى سوار شد ، در میان راه دریا متلاطم گشت ، چیزى نمانده بود که همه اهل کشتى غرق شوند .
ناخداى کشتى گفت : من فکر مىکنم در میان شما بنده فرارى وجود دارد که باید به دریا افکنده شود ( و یا گفت : کشتى زیاد سنگین است و باید یک نفر را به قید قرعه به دریا بیفکنیم ) به هر حال چند بار قرعه کشیدند و در هر بار به نام یونس درآمد ! او فهمید در این کار سرى نهفته است و تسلیم حوادث شد .
هنگامى که او را به دریا افکندند ، نهنگ عظیمى او را در کام خود فرو برد و خدا او را به صورت اعجازآمیز زنده نگه داشت.
سرانجام او متوجه شد ترک اولائى انجام داده ، به درگاه خدا روى آورد و به تقصیر خود اعتراف نمود ، خدا نیز دعاى او را استجابت فرمود و از تنگنا
تفسیر نمونه ج : 13ص :487
نجاتش داد.
ممکن است تصور شود این ماجرا از نظر علمى امکانپذیر نیست ولى بدون شک این امر یک خارق عادت است نه یک محال عقلى ، همانند زنده شدن مردگان که تنها خارق عادت محسوب مىشود و محال نیست و به تعبیر دیگر از طرق عادى انجام آن امکانپذیر نیست ولى با استمداد از قدرت بىپایان پروردگار مشکلى ندارد .
شرح بیشتر در باره این ماجرا را به خواست خدا در تفسیر سوره صافات خواهید خواند.
2 -ظلمات در اینجا چه معنى دارد ؟
ممکن است این تعبیر اشاره به ظلمت دریا و اعماق آب ، و ظلمت شکم ماهى عظیم ، و ظلمت شب ، بوده باشد ، و روایتى که از امام باقر (علیهالسلام) نقل شده آن را تایید مىکند.
3 -یونس چه ترک اولائى انجام داد ؟
بدون شک تعبیر مغاضبا اشاره به خشم و غضب یونس نسبت به قوم بىایمان است ، و چنین خشم و ناراحتى در چنان شرائطى که پیامبر دلسوزى سالها براى هدایت قوم گمراهى زحمت بکشد اما به دعوت خیرخواهانه او هرگز پاسخ مثبت ندهند ، کاملا طبیعى بوده است.
از سوى دیگر از آنجا که یونس مىدانست به زودى عذاب الهى آنها را فرا خواهد گرفت ترک گفتن آن شهر و دیار گناهى نبوده ، ولى براى پیامبر بزرگى همچون یونس ، اولى این بود که باز هم تا آخرین لحظه - لحظهاى که بعد از
تفسیر نمونه ج : 13ص :488
آن عذاب الهى فرا مىرسد - آنها را ترک نگوید ، به همین دلیل یونس به خاطر این عجله ، به عنوان یک ترک اولى ، از ناحیه خداوند مورد مؤاخذه قرار گرفت .
این همان چیزى است که در داستان آدم نیز اشاره کردهایم که گناه مطلق نیست بلکه گناه نسبى ، و یا به تعبیر دیگر مصداق حسنات الابرار سیئات المقربین است ( براى توضیح بیشتر به جلد ششم تفسیر نمونه صفحه 122 به بعد مراجعه فرمائید).
4 -درس سرنوشتساز
جمله پر معنى کذلک ننجى المؤمنین نشان مىدهد آنچه بر سر یونس آمد از گرفتارى و نجات یک حکم خصوصى نبود بلکه با حفظ سلسله مراتب ، جنبه عمومى و همگانى دارد .
بسیارى از حوادث غمانگیز و گرفتاریهاى سخت و مصیبتبار مولود گناهان ما است ، تازیانههائى است براى بیدار شدن ارواح خفته ، و یا کورهاى است براى تصفیه فلز جان آدمى ، هر گاه انسان در این موقع به همان سه نکتهاى که یونس توجه کرد توجه پیدا کند نجات و رهائى حتمى خواهد بود:
1 -توجه به حقیقت توحید و اینکه هیچ معبود و هیچ تکیهگاهى جز الله نیست.
2 -پاک شمردن و تنزیه خدا از هر عیب و نقص و ظلم و ستم ، و هر گونه گمان سوء در باره ذات پاک او.
3 -اعتراف به گناه و تقصیر خویش.
شاهد این سخن ، حدیثى است که در در المنثور از پیامبر اسلام (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده است که فرمود : یکى از نامهاى خدا که هر کس او را با آن بخواند به اجابت مىرسد ، و هر گاه با آن چیزى را طلب کند به او مىدهد ، دعاى یونس است.
تفسیر نمونه ج : 13ص :489
شخصى عرض کرد : اى رسولخدا آیا او مخصوص یونس بود یا شامل جماعت مسلمانان نیز مىشود ؟ فرمود : هم مربوط به یونس بود و هم همه مؤمنان ، هنگامى که خدا را به آن مىخوانند ، آیا گفتار خداوند را در قرآن نشنیدهاى و کذلک ننجى المؤمنین این دلیل بر آنست که هر کس چنیندعائى کند خداوند اجابت آن را تضمین فرموده است.
نیاز به تذکر ندارد که منظور تنها خواندن الفاظ نیست ، بلکه پیاده شدن حقیقت آن در درون جان انسان است ، یعنى همراه خواندن این الفاظ تمام وجود او با مفهوم آن هماهنگ گردد.
یادآورى این نکته نیز لازم است که مجازاتهاى الهى بر دو گونه است یکى از آنها عذاب استیصال است ، یعنى مجازات نهائى که براى نابودى افراد غیر قابل اصلاح فرا مىرسد که هیچ دعائى در آن موقع سودمند نیست ، چرا که بعد از فرو نشستن طوفان بلا همان برنامهها تکرار مىشود.
دیگر مجازاتهاى تنبیهى است کهجنبه تربیتى دارد ، در این موارد به محض اینکه مجازات اثر خود را بخشید و طرف بیدار و متوجه شد بلافاصله از میان مىرود.
و از اینجا روشن مىشود که یکى از فلسفههاى آفات و بلاها و حوادث ناگوار همان بیدارسازى و تربیت است.
ماجراى یونس ضمنا به همه رهبران راه حق در محدودههاى مختلف هشدار مىدهد که هرگز رسالت خود را پایان یافته تصور نکنند ، و هر تلاش و کوششى را در این راه کوچک بشمارند ، چرا که مسئولیتشان بسیار سخت و سنگین است.
تفسیر نمونه ج : 13ص :490
وَ زَکرِیَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَب لا تَذَرْنى فَرْداً وَ أَنت خَیرُ الْوَرِثِینَ(89) فَاستَجَبْنَا لَهُ وَ وَهَبْنَا لَهُ یَحْیى وَ أَصلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُإِنَّهُمْ کانُوا یُسرِعُونَ فى الْخَیرَتِ وَ یَدْعُونَنَا رَغَباً وَ رَهَباًوَ کانُوا لَنَا خَشِعِینَ(90)
ترجمه:
89 -و زکریا را ( به یاد آور ) در آن هنگام که پروردگارش را خواند ( و عرض کرد ) پروردگار من ! مرا تنها مگذار ( و فرزند برومندى به من عطا کن ) و تو بهترین وارثانى.
90 -ما دعاى او را مستجاب کردیم ، و یحیى را به او بخشیدیم ، و همسرش را براى او اصلاح کردیم ، چرا که آنها در نیکیها سرعت مىکردند ، و بخاطر عشق ( به رحمت ) و ترس ( از عذاب ) ما را مىخواندند ، و براى ما خاشع بودند ( خضوعى توأم با ادب و ترس از مسئولیت ) .
تفسیر : نجات زکریا از تنهائى
در این دو آیه گوشهاى از سرگذشت دو شخصیت دیگر از پیامبران بزرگ الهى زکریا و یحیى را بیان مىکند.
نخست مىگوید : زکریا را به خاطر بیاور هنگامى که پروردگارش را خواند و عرضه داشت پروردگارا مرا تنها مگذار ، و تو بهترین وارثان هستى
تفسیر نمونه ج : 13ص :491
(و زکریا اذ نادى ربه رب لا تذرنى فردا و انت خیر الوارثین).
سالها بر عمر زکریا گذشت ، و برف پیرى بر سرش نشست ، اما هنوز فرزندى نداشت ، و از سوى دیگر همسرى عقیم و نازا داشت .
او در آرزوى فرزندى بود که بتواند برنامههاى الهى او را تعقیب کند و کارهاى تبلیغیش نیمهتمام نماند ، و فرصتطلبان بعد از او بر معبد بنى اسرائیل و اموال و هدایاى آن که باید صرف راه خدا مىشد پنجه نیفکنند.
در این هنگام با تمام قلب به درگاه خدا روى آورد ، تقاضاى فرزند صالح و برومندى کرد ، و با دعائى که توأم با نهایت ادب بود خدا را خواند ، نخست از رب شروع کرد ، همان پروردگارى که از نخستین لحظات زندگى لطفش شامل انسان مىشود ، سپس با تعبیر لا تذرنى که از ماده وذر ( بر وزن مرز ) به معنى ترک کردن چیزى به خاطر کمى و بىاعتنائى آمده ، این حقیقت را بازگو کرد که اگر تنها بمانم فراموش خواهم شد ، نه من که برنامههاى من نیز به دست فراموشى سپرده مىشود ، و سرانجام با جمله و انت خیر الوارثین این حقیقت را بازگو کرد که من مىدانم این دنیا دار بقاء نیست ، و نیز مىدانم تو بهترین وارثانى ، ولى از نظر عالم اسباب دنبال سببى مىگردم که مرا به هدفم رهنمون گردد .
خداوند این دعاى خالص و سرشار از عشق به حقیقت را اجابت کرد ، و خواسته او را تحقق بخشید آنچنان که مىفرماید : ما دعوت او را اجابت کردیم و یحیى را به او بخشیدیم ( فاستجبنا له و وهبنا له یحیى ) .
و براى رسیدن به این مقصود همسر نازاى او را اصلاح و قادر به آوردن فرزند کردیم ( و اصلحنا له زوجه).
سپس اشاره به سه قسمت از صفات برجسته این خانواده کرده چنین مىگوید:
تفسیر نمونه ج : 13ص :492
آنها در انجام کارهاى خیر ، سرعت مىکردند ( انهم کانوا یسارعون فى الخیرات).
آنها به خاطر عشق به طاعت و وحشت از گناه در همه حال ما را مىخوانند ( و یدعوننا رغبا و رهبا).
آنها همواره در برابر ما خشوع داشتند ( خضوعى آمیخته با ادب و احترام و ترس آمیخته با احساس مسئولیت ) ( و کانوا لنا خاشعین).
ذکر این صفات سهگانه ممکن است اشاره به این باشد که آنها به هنگام رسیدن به نعمت گرفتار غفلتها و غرورهائى که دامن افراد کمظرفیت و ضعیف الایمان را به هنگام وصول به نعمت مىگیرد نمىشدند ، آنها در همه حال نیاز - مندان را فراموش نمىکردند ، و در خیرات ، سرعت داشتند ، آنها در حال نیاز و بىنیازى ، فقر و غنا ، بیمارى و سلامت ، همواره متوجه خدا بودند ، و بالاخره آنها به خاطر اقبال نعمت گرفتار کبر و غرور نمىشدند ، بلکه همواره خاشع و خاضع بودند .
تفسیر نمونه ج : 13ص :493
وَ الَّتى أَحْصنَت فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا وَ جَعَلْنَهَا وَ ابْنَهَا ءَایَةً لِّلْعَلَمِینَ(91)
ترجمه:
91 -و به یاد آور زنى را که دامان خود را از آلودگى به بىعفتى پاک نگه داشت ، و ما از روح خود در او دمیدیم ، و او و فرزندش ( مسیح ) را نشانه بزرگى براى جهانیان قرار دادیم.
تفسیر : مریم بانوى پاکدامن
در این آیه به مقام مریم و عظمت و احترام او و فرزندش حضرت مسیح (علیهالسلام) اشاره شده است .
ذکر مریم در ردیف بحثهاى مربوط به پیامبران بزرگ یا به خاطر فرزند او حضرت عیسى است و یا به جهت اینکه تولدش از جهاتى شبیه به تولد یحیى از زکریا بود که شرح آن را در ذیل آیات سوره مریم آوردیم.
و یا به خاطر آنست که روشن کند عظمت مقام ویژه مردان بزرگ نیست بلکه زنان بزرگى هم بودهاند که تاریخشان نشانه عظمتشان ، الگو و اسوهاى براى زنان جهان بودهاند.
مىگوید : به خاطر بیاور مریم را که دامان خویش را از هر گونه آلودگى نگه داشت ( و التى احصنت فرجها).
سپس ما از روح خود در او دمیدیم ( فنفخنا فیها من روحنا ) .
و او و فرزندش مسیح را نشانه بزرگى براى جهانیان قرار دادیم
تفسیر نمونه ج : 13ص :494
(و جعلناها و ابنها آیة للعالمین).
نکتهها:
1 -فرج از نظر لغت در اصل به معنى فاصله و شکاف مىباشد ، و به عنوان کنایه در عضو تناسلى به کار رفته است ، اما از آنجا که توجه به معنى کنائى آن در فارسى نمىشود ، گاهى این سؤال پیش مىآید که چگونه این لفظ که صریح در آن عضو خاص انسان است در قرآن آمده ؟ ! ولى توجه به کنایه بودن آن مشکل را حل مىکند.
و به تعبیر روشنتر اگر بخواهیم معنى کنائى را درست تعبیر کنیم معادل جمله احصنت فرجها در فارسى این است که دامان خود را پاک نگاه داشت آیا این تعبیر در فارسى زننده است ؟ بلکه به عقیده بعضى در لغت عرب الفاظى که صریح در عضو تناسلى باشد و یا صراحت در آمیزش جنسى داشته باشد اصلا وجود ندارد ، هر چه هست جنبه کنایه دارد ، مثلا در مورد آمیزش جنسى الفاظى از قبیل لمس کردن ، داخل شدن ، پوشانیدن ( غشیان ) به سراغ همسر رفتن در آیات مختلف قرآن در این معنى به کار رفته که مىبینیم همه آنها جنبه کنائى دارد ، ولى گاه ترجمهکنندگان فارسى زبان بىتوجه به معنى کنائى آنها هستند و بجاى معادل این معانى کنائى کلمات صریح فارسى را مىگذارند و این مایه تعجب و سؤال مىشود .
به هر حال در تفسیر این گونه الفاظ که در قرآن وارد شده حتما باید به معنى اصلى و ریشهاى آنها توجه کرد تا جنبه کنائى بودنش ، مشخص گردد و هر
تفسیر نمونه ج : 13ص :495
گونه ابهام برطرف شود.
ذکر این نکته نیز لازم است که ظاهر آیه فوق چنین مىگوید که مریم دامان خویش را از هر گونه آلودگى به بىعفتى حفظ کرد ، ولى بعضى از مفسران این احتمال را در معنى آیه دادهاند که او از هر گونه تماس با مردى ( چه از حلال و چه از حرام ) خوددارى کرد همانگونه که در آیه 20 سوره مریم مىگوید : و لم یمسسنى بشر و لم اک بغیا : هیچگاه مردى با من تماس پیدا نکرده و من زن آلودهاى نبودم .
در حقیقت این مقدمهاى است براى اثبات تولد اعجازآمیز عیسى و آیه بودن او.
2 -منظور از روحنا - ( روح ما ) چنانکه قبلا نیز گفتهایم - اشاره به یک روح با عظمت و متعالى است و به اصطلاح این گونه اضافه اضافه تشریفیه است که براى بیان عظمت چیزى آن را به خدا اضافه مىکنیم ، مانند بیت الله ( خانه خدا ) و شهر الله ( ماه خدا).
3 -آیه فوق مىگوید : مریم و فرزندش را آیه ونشانهاى براى جهانیان قرار دادیم ، نمیگوید دو آیه و نشانه ، به خاطر اینکه آنچنان وجود مریم با فرزندش در این آیه بزرگ الهى آمیخته بودند که از یکدیگر تفکیکناپذیر محسوب مىشدند ، تولد فرزندى بدون پدر ، همان اندازه اعجازآمیز است که باردار شدن زنى بدون شوهر ، و نیز معجزات عیسى (علیهالسلام) در طفولیت و بزرگى ، یادآور خاطره مادر او است.
تفسیر نمونه ج : 13ص :496
این امور که هر کدام خارق عادتى بود و بر خلاف اسباب عادى طبیعى ، جملگى از این واقعیت حکایت مىکند که در ماوراء سلسله اسباب قدرتى است که هر گاه بخواهد مىتواند روند آنها را دگرگون سازد ، و به هر حال وضع مسیح و مادرش مریم در طول تاریخ بشر بىنظیر بود ، نه قبل و نه بعد از او دیده نشده است و شاید نکره آوردن آیه که دلیل بر عظمت است اشاره به همین معنى باشد .
إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکمْ فَاعْبُدُونِ(92) وَ تَقَطعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْکلٌّ إِلَیْنَا رَجِعُونَ(93) فَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصلِحَتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کفْرَانَ لِسعْیِهِ وَ إِنَّا لَهُ کتِبُونَ(94)
ترجمه:
92 -این ( پیامبران بزرگى که به آنها اشاره کردیم و پیروان آنها ) همه امت واحدى بودند ( و پیرو یک هدف ) و من پروردگار شما هستم ، مرا پرستش کنید .
93 -(گروهى از پیروان ناآگاه ) کار خود را به تفرقه در میانشان کشاندند ( ولى سرانجام ) همگى به سوى ما باز مىگردند.
94 -هر کس چیزى از اعمال صالح را بجا آورد در حالى که ایمان داشته باشد ، کوششهاى او ناسپاسى نخواهد شد ، و ما تمام اعمال آنها را مىنویسیم ( تا دقیقا همه پاداش داده شود).
تفسیر : امت واحده
از آنجا که در آیات گذشته نام گروهى از پیامبران الهى و همچنین مریم آن بانوى نمونه و بخشى از سرگذشت آنها آمده ، در آیات مورد بحث به عنوان یک
تفسیر نمونه ج : 13ص :497
جمعبندى و نتیجهگیرى کلى چنین مىگوید : این پیامبران بزرگى که به آنها اشاره شد همه یک امت واحد بودند ( ان هذه امتکم امة واحدة).
برنامه آنها یکى و هدف و مقصد آنها نیز یکى بوده است ، هر چند با اختلاف زمان و محیط ، داراى ویژگیها و روشها و به اصطلاح تاکتیکهاى متفاوت بودند اما همه در نهایت امر در یک خط حرکت داشتند ، همه آنها در خط توحید و مبارزه با شرک و دعوت مردم جهان به یگانگى و حق و عدالت ، گام برمىداشتند.
این یگانگى و وحدت برنامهها و هدف ، به خاطر آن بوده که همه از یک مبدء سرچشمه مىگرفته ، از اراده خداوند واحد یکتا ، و لذا بلافاصله مىگوید : و من پروردگار همه شما هستم ، تنها مرا پرستش کنید ( و انا ربکم فاعبدون ) .
در واقع توحید عقیدتى و عملى انبیاء از توحید منبع وحى سرچشمه مىگیرد و این سخن شبیه گفتارى است که على (علیهالسلام) در وصیتش به فرزندش امام مجتبى (علیهالسلام) دارد : و اعلم یا بنى انه لو کان لربک شریک لاتتک رسله ، و لعرفت افعاله و صفاته : پسرم ! بدان اگر پروردگارت شریکى داشت رسولان او نیز به سوى تو مىآمدند ، آثار ملک و قدرتش را مىدیدى و افعال و صفاتش را مىشناختى .
امت چنانکه راغب در کتاب مفردات مىگوید : به معنى هر گروه و جمعیتى است که جهت مشترکى آنها را به هم پیوند دهد : اشتراک در دین و آئین ، و یا زمان و عصر واحد ، یا مکان معین ، خواه این وحدت ، اختیارى بوده باشد و یا بدون اختیار.
بعضى از مفسران امت واحده را در اینجا به معنى دین واحد گرفته - اند ، ولى همانگونه که گفتیم این تفسیر با ریشه لغوى امت ، سازگار نیست.
بعضى دیگر نیز گفتهاند که منظور از امت در این آیه همه انسانها در تمام قرون و اعصارند ، یعنى اى انسانها همه شما یک امتید ، پروردگار شما یکى
تفسیر نمونه ج : 13ص :498
است و مقصد نهائى همه شما یک مقصد است.
این تفسیر هر چند مناسبتر از تفسیر گذشته مىباشد ولى با توجه به پیوند این آیه با آیات قبل ، مناسب به نظر نمىرسد ، مناسبتر از همه این است که این جمله اشاره به انبیاء و پیامبرانى بوده باشد که شرح حالشان در آیات گذشته آمده است.
در آیه بعد اشاره به انحراف گروه عظیمى از مردم از این اصل واحد توحیدى کرده چنین مىگوید : آنها کار خود را در میان خود به تفرقه و تجزیه کشاندند ( و تقطعوا امرهم بینهم ) .
کارشان به جائى رسید که در برابر هم ایستادند ، و هر گروه ، گروه دیگرى را لعن و نفرین مىکرد و از او برائت و بیزارى مىجست ، به این نیز قناعت نکردند به روى همدیگر اسلحه کشیدند و خونهاى زیادى را ریختند ، و این بود نتیجه انحراف از اصل اساسى توحید و آئین یگانه حق.
جمله تقطعوا که از ماده قطع مىباشد به معنى جدا کردن قطعههائى از یک موضوع به هم پیوسته است ، و با توجه به اینکه از باب تفعل آمده که به معنى پذیرش مىآید مفهوم جمله این چنین شود : آنها در برابر عوامل تفرقه و نفاق تسلیم شدند ، جدائى و بیگانگى از یکدیگر را پذیرا گشتند ، به یکپارچگى فطرى و توحیدى خود پایان دادند و در نتیجه گرفتار آنهمه شکست و ناکامى و بدبختى شدند .
و در آخر آیه اضافه مىکند اما همه آنها سرانجام به سوى ما باز مىگردند ( کل الینا راجعون).
این اختلاف که جنبه عارضى دارد برچیده مىشود و باز در قیامت همگى به سوى وحدت مىروند ، در آیات مختلف قرآن ، روى این مساله زیاد تاکید
تفسیر نمونه ج : 13ص :499
شده که یکى از ویژگیهاى رستاخیز برچیده شدن اختلافات و سوق به وحدت است : در آیه 48 سوره مائده مىخوانیم الى الله مرجعکم جمیعا فینبئکم بما کنتم فیه تختلفون : بازگشت همه شما به سوى خدا است و شما را از آنچه در آن اختلاف داشتید آگاه مىسازد .
این مضمون در آیات متعددى از قرآن مجید به چشم مىخورد.
و به این ترتیب آفرینش انسانها از وحدت آغاز مىشود و به وحدت باز مىگردد.
در آخرین آیه مورد بحث ، نتیجه هماهنگى با امت واحده در طریق پرستش پروردگار ، و یا انحراف از آن و پیمودن راه تفرقه را چنین بیان مىفرماید : هر کس چیزى از اعمال صالح را انجام دهد در حالى که ایمان داشته باشد ، تلاش و کوشش او مورد ناسپاسى قرار نخواهد گرفت ( فمن یعمل من الصالحات و هو مؤمن فلا کفران لسعیه ) .
و براى تاکید بیشتر اضافه مىکند : و ما اعمال صالح او را قطعا خواهیم نوشت ( و انا له کاتبون).
قابل توجه اینکه در این آیه همانند بسیارى دیگر از آیات قرآن ایمان و عمل صالح به عنوان دو رکن اساسى براى نجات انسانها ذکر شده ، ولى با اضافه کردن کلمه من که براى تبعیض است این مطلب را بر آن مىافزاید که انجام تمام اعمال صالح نیز شرط نیست ، حتى اگر افراد با ایمان ، بخشى از اعمال صالح را انجام دهند باز اهل نجات و سعادتند.
و در هر حال این آیه همانند بسیارى دیگر از آیات قرآن ، شرط قبولى
تفسیر نمونه ج : 13ص :500
اعمال صالح را ایمان مىشمرد.
ذکر جمله لا کفران لسعیه در مقام بیان پاداش این گونه افراد ، تعبیرى است توأم با نهایت لطف و محبت و بزرگوارى چرا که خداوند در اینجا در مقام تشکر و سپاسگزارى از بندگانش بر مىآید ، و از سعى و تلاش آنها تشکر مىکند این تعبیر شبیه تعبیرى است که در آیه 19 سوره اسراء آمده است : و من اراد الاخرة و سعى لها سعیها و هو مؤمن فاولئک کان سعیهم مشکورا : کسى که سراى آخرت را بخواهد و تلاش و کوشش خود را در این راه به خرج دهد در حالى که ایمانداشته باشد از کوشش او تشکر مىشود.
تفسیر نمونه ج : 13ص :501
وَ حَرَمٌ عَلى قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَهَا أَنَّهُمْ لا یَرْجِعُونَ(95) حَتى إِذَا فُتِحَت یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُم مِّن کلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ(96) وَ اقْترَب الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِىَ شخِصةٌ أَبْصرُ الَّذِینَ کَفَرُوا یَوَیْلَنَا قَدْ کنَّا فى غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا بَلْ کنَّا ظلِمِینَ(97)
ترجمه:
95 -حرام است بر شهرها و آبادیهائى که ( بر اثر گناه ) نابودشان کردیم ( که باز گردند ) آنها هرگز باز نخواهند گشت!
96 -تا آن زمان که یاجوج و ماجوج گشوده شوند و آنها از هر ارتفاعى به سرعت عبور مىکنند !
97 -و وعده حق ( قیامت ) نزدیک مىشود ، در آن هنگام چشمهاى کافران از وحشت از حرکت باز مىماند ( مىگویند ) اى واى بر ما که از این در غفلت بودیم بلکه ما ستمگر بودیم.
تفسیر : کافران در آستانه رستاخیز
در آخرین آیات بحث گذشته سخن از مؤمنان نیکوکار و صالح العمل بود ، و در نخستین آیه مورد بحث به افرادى اشاره مىکند که در نقطه مقابل آنها قرار دارند ، آنها که تا آخرین نفس به ضلالت و فساد ادامه مىدهند.
مىفرماید : و حرام است برشهرهائى که آنها را به جرم گناهانشان نابود کردیم به دنیا بازگردند آنها هرگز باز نخواهند گشت ( و حرام على قریة
تفسیر نمونه ج : 13ص :502
اهلکناها انهم لا یرجعون).
در حقیقت آنها کسانى هستند که بعد از مشاهده عذاب الهى ، یا بعد از نابودى و رفتن به جهان برزخ ، پردههاى غرور و غفلت از برابر دیدگانشان کنار مىرود آرزو مىکنند اى کاش براى جبران اینهمه خطاها بار دیگر به دنیا بازمىگشتند ولى قرآن با صراحت مىگوید : بازگشت آنها به کلى حرام یعنى ممنوع است ، و راهى براى جبران باقى نمانده است.
این شبیه همان است که در آیه 99 سوره مؤمنون مىخوانیم : حتى اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فیما ترکت کلا ... : این وضع آنها ادامه مىیابد تا مرگشان فرا رسد ، مىگوید پروردگارا مرا به دنیا بازگردانید تا اعمال صالحى را که ترک گفتم انجام دهم ، اما جز پاسخ منفى چیزى نمىشنوند .
در تفسیر این آیه بیانات دیگرى نیز ذکر شده است که در ذیل صفحه به بعضى از آنها اشاره مىشود.
تفسیر نمونه ج : 13ص :503
به هر حال این بیخبران دائما در غرور و غفلتند ، و این بدبختى تا پایان جهان همچنان ادامه دارد.
چنانکه قرآن مىفرماید : این تا زمانى ادامه دارد که راه بر یاجوج و ماجوج گشوده شود و آنها در سراسر زمین پخش شوند ، و از هر بلندى و ارتفاعى با سرعت بگذرند ( حتى اذا فتحت یاجوج و ماجوج و هم من کل حدب ینسلون ) .
در باره یاجوج و ماجوج و اینکه آنها کدام طائفه بودند ؟ و در کجا زندگى داشتند ؟ و سرانجام چه مىکنند و چه خواهند شد ؟ در ذیل آیات 94 به بعد سوره کهف بحث کردهایم ، و همچنین در مورد سدى که ذو القرنین براى جلوگیرى از نفوذ آنها در یک تنگه کوهستانى ساخت مشروحا بحث شده.
آیا منظور از گشوده شدن این دو طایفه ، شکسته شدن سد آنها و نفوذشان از این طریق در مناطق دیگر جهان است ؟ و یا منظور نفوذ آنها به طور کلى در کره زمین از هر سو و هر ناحیه مىباشد ؟ آیه فوق صریحا در این باره سخن نگفته ، تنها از انتشار و پراکندگى آنها در کره زمین به عنوان یک نشانه پایان جهان و مقدمه رستاخیز و قیامت یاد کرده است .
و بلافاصله مىگوید : در این هنگام وعده حق خداوند نزدیک مىشود ( و اقترب الوعد الحق).
و آنچنان وحشتى سراسر وجود کافران را فرا مىگیرد که چشمهایشان از حرکت باز مىایستد و خیرهخیره به آن صحنه نگاه مىکنند ( فاذا هى شاخصة ابصار الذین کفروا ) .
در این هنگام پردههاى غرور و غفلت از برابر دیدگانشان کنار مىرود و فریادشان بلند مىشود اى واى بر ما ما از این صحنه در غفلت بودیم ( یا
تفسیر نمونه ج : 13ص :504
ویلنا قد کنا فى غفلة من هذا).
و چون نمىتوانند با این عذر ، گناه خویش را بپوشانند و خود را تبرئه کنند با صراحت مىگویند : نه ، ما ظالم و ستمگر بودیم ! ( بل کنا ظالمین).
اصولا چگونه ممکن است با وجود اینهمه پیامبران الهى و کتب آسمانى و اینهمه حوادث تکان دهنده ، و همچنین درسهاى عبرتى که روزگار به آنها مىدهد در غفلت باشند ، آنچه از آنها سر زده تقصیر است و ظلم بر خویشتن و دیگران .
معنى چند لغت : حدب ( بر وزن ادب ) به معنى بلندیهائى است که میان پستیها قرار گرفته و گاهى به برآمدگى پشت انسان نیز حدب گفته مىشود.
ینسلون از ماده نسول ( بر وزن فضول ) به معنى خروج با سرعت است.
اینکه در مورد یاجوج و ماجوج مىگوید : آنها از هر بلندى به سرعت مىگذرند و خارج مىشوند اشاره به نفوذ فوق العاده آنها در کره زمین است.
شاخصه از ماده شخوص ( بر وزن خلوص ) در اصل به معنى خارج شدن از منزل ، یا خارج شدن از شهرى به شهر دیگر است ، و از آنجا که به هنگام تعجب و خیره شدن چشم گوئى مىخواهد چشم انسان بیرون بیاید به این حالت نیز ، شخوص گفته شده است ، این حالتى است که در محشر به گنهکاران دست مىدهد ، آنچنان خیره مىشوند که گوئى چشمهایشان مىخواهد از حدقه بیرون بیاید.
تفسیر نمونه ج : 13ص :505
إِنَّکمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصب جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَرِدُونَ(98) لَوْ کانَ هَؤُلاءِ ءَالِهَةً مَّا وَرَدُوهَاوَ کلٌّ فِیهَا خَلِدُونَ(99) لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَ هُمْ فِیهَا لا یَسمَعُونَ(100) إِنَّ الَّذِینَ سبَقَت لَهُم مِّنَّا الْحُسنى أُولَئک عَنهَا مُبْعَدُونَ(101) لا یَسمَعُونَ حَسِیسهَاوَ هُمْ فى مَا اشتَهَت أَنفُسهُمْ خَلِدُونَ(102) لا یحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الأَکبرُ وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَئکةُ هَذَا یَوْمُکُمُ الَّذِى کنتُمْ تُوعَدُونَ(103)
ترجمه:
98 -شما و آنچه غیر از خدا مىپرستید هیزم جهنم خواهید بود و همگى در آن وارد مىشوید.
تفسیر نمونه ج : 13ص :506
99 -اگر اینها خدایان بودند هرگز وارد آن نمىشدند ، و همه در آن جاودانه خواهند بود.
100 -آنها در آن نالههاى دردناک دارند ، و چیزى نمىشنوند!
101 -(اما ) کسانى که وعده نیک از قبل به آنها دادهایم ( یعنى مؤمنان صالح ) از آن دور نگاهداشته مىشوند.
102 -آنها صداى آتش دوزخ را نمىشنوند و در آنچه دلشان بخواهد جاودانه متنعم هستند.
103 -وحشت بزرگ آنها را اندوهگین نمىکند ، و فرشتگان به استقبالشان مىروند ( و مىگویند ) این همان روزى است که به شما وعده داده مىشد.
تفسیر : هیزم جهنم!
در تعقیب آیات گذشته که از سرنوشت مشرکان ستمگر بحث مىکرد در این آیات روى سخن را به آنها کرده و آینده آنها و معبودهایشان را چنین ترسیم مىکند : شما و آنچه را غیر از خدا مىپرستید آتشگیره جهنمید ! ( انکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم ) .
حصب در اصل به معنى پرتاب کردن است ، مخصوصا به قطعات هیزم که در تنور پرتاب مىکنند حصب گفته مىشود.
بعضى گفتهاند حطب ( بر وزن سبب ) که به معنى هیزم مىباشد در لغات مختلف عرب ، تلفظهاى متفاوتى دارد ، بعضى از قبائل آن را حصب و بعضى دیگر خضب مىنامند و از آنجا که قرآن براى جمع بین قبائل و طوائف و دلها بوده ، گاه لغات مختلف آنها را به کار مىگیرد تا از این راه ، جمع قلوب شود ، از جمله همین کلمه حصب است که تلفظى است از قبائل اهل یمن در واژه حطب .
به هر حال آیه فوق به مشرکان مىگوید : آتشگیره جهنم و هیزمى که شعلههاى آن را تشکیل مىدهد خود شما و خدایان ساختگى شما است ، و همچون
تفسیر نمونه ج : 13ص :507
قطعههاى هیزم بىارزش یکى پس از دیگرى در جهنم پرتاب مىشوید ! سپس اضافه مىکند : شما وارد بر آن مىشوید ( انتم لها واردون).
این جمله یا به عنوان تاکید مطلب گذشته است ، و یا اشاره به نکته جدیدى است و آن اینکه اول بتها را در آتش مىافکنند ، سپس شما بر آنها وارد مىشوید ، گوئى خدایانتان با آتشى که از وجودشان برمىخیزد از شما پذیرائى مىکنند .
اگر سؤال شود که انداختن بتها در جهنم چه فلسفهاى دارد ، در پاسخ باید گفت : این خود یکنوع عذاب و مجازات است براى بتپرستان که ببینند در آتشى که از بتهایشان زبانه مىکشد مىسوزند ، از این گذشته تحقیرى است براى افکار آنها که به چنین موجودات بىارزشى پناه مىبردند.
البته این در صورتى است که ما یعبدون به معنى معبودهاى بىجان و بتهاى سنگى و چوبى باشد ( همانگونه که از کلمه ما استفاده مىشود ، زیرا ما غالبا براى موجود غیر عاقل است ) ولى اگر مفهوم آن را عام بگیریم وشامل شیاطینى که معبود واقع شدند بشود نکته ورود این معبودها در جهنم کاملا واضح است چرا که خود شریک جرمند.
سپس به عنوان نتیجهگیرى کلى مىفرماید : اگر این بتها ، خدایانى بودند هرگز وارد آتش دوزخ نمىشدند ( لو کان هؤلاء آلهة ما وردوها).
ولى بدانید نه تنها وارد دوزخ مىشوند بلکه جاودانه در آن خواهند بود ( و کل فیها خالدون).
تفسیر نمونه ج : 13ص :508
و این جالب است که این بتپرستان جاودانه گرفتار خدایان خود باشند همان خدایانى که همیشه آنها را پرستش مىکردند و سپر بلاها مىشمردند و حل مشکلاتشان را از آنها مىخواستند ! براى توضیح بیشتر پیرامون وضع دردناک ، این عابدان گمراه ، در برابر آن معبودان بىارزش مىگوید : آنها در دوزخ ، فریادها و نالههاى دردناک دارند ( لهم فیها زفیر ) .
زفیر در اصل به معنى فریاد کشیدنى است که با بیرون فرستادن نفس توأم باشد ، و بعضى گفتهاند فریاد نفرتانگیز الاغ در آغاز زفیر و در پایانش شهیق نامیده مىشود ، و به هر حال در اینجا اشاره به فریاد و نالهاى است که از غم و اندوه برمىخیزد.
این احتمال نیز وجود دارد که این زفیر و ناله غمانگیز تنها مربوط به عابدان نباشد بلکهشیاطینى که معبودشان بودند نیز در این امر با آنها شریکند.
جمله بعد ، یکى دیگر از مجازاتهاى دردناک آنها را بازگو مىکند و آن اینکه آنها در دوزخ چیزى نمىشنوند ( و هم فیها لا یسمعون).
این جمله ممکن است اشاره به این باشد که آنها سخنى که مایه سرور و خوشحالیشان باشد مطلقا نمىشنوند ، و تنها مستمع نالههاى جانکاه دوزخیان ، و فریادهاى فرشتگان عذاب هستند.
بعضى گفتهاند منظور این است که اینها را در تابوتهاى آتشین مىگذارند آنچنان که صداى هیچکس را مطلقا نمىشنوند گوئى تنها آنها در عذابند و این خود مایه مجازات بیشترى است چرا که اگر انسان ، گروهى را همزندان خود ببیند مایه
تفسیر نمونه ج : 13ص :509
تسلى خاطر او است که البلیة اذا عمت طابت ( بلا چو عام بود دلکش است و مستحسن!).
آیه بعد حالات مؤمنان راستین و مردان و زنان با ایمان را بازگو مىکند تا در مقایسه با یکدیگر وضع هر دو مشخصتر شود.
نخست مىگوید : کسانى که به خاطر ایمان و اعمال صالحشان وعده نیک به آنها از قبل دادهایم از این آتش هولناک و وحشتناک دورند ( ان الذین سبقت لهم منا الحسنى اولئک عنها مبعدون).
اشاره به اینکه ما به تمام وعدههائى که به مؤمنان در این جهان دادهایم وفا خواهیم کرد که یکى از آنها دور شدن از آتش دوزخ است .
گرچه ظاهر این جمله این است که تمام مؤمنان راستین را شامل مىشود ولى بعضى احتمال دادهاند که اشاره به معبودانى همچون حضرت مسیح (علیهالسلام) و مریم است که بدون خواست آنها بوسیله گروهى عبادت شدند ، و از آنجا که آیات سابق مىگفت : شما و خدایانتان وارد دوزخ مىشوید ، و این تعبیر ممکن بود شامل امثال حضرت مسیح (علیهالسلام) نیز شود ، قرآن بلافاصله این جمله را به صورت یک استثناء بیان مىکند که این گروه هرگز وارد دوزخ نخواهند شد .
بعضى از مفسران شان نزولى در مورد این آیه ذکر کردهاند که نشان مىدهد بعضى همین سؤال را از پیامبر اسلام (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) کردند و آیه در پاسخ آنها نازل گردید.
ولى با این حال مانعى ندارد که آیه فوق هم پاسخى براى این سؤال باشد و هم یک حکم عمومى نسبت به همه مؤمنان راستین.
در آخرین آیات مورد بحث ، چهار نعمت بزرگ الهى را که شامل حال این گروه سعادتمند است برمىشمرد:
تفسیر نمونه ج : 13ص :510
نخست اینکه آنها صداى آتش را نمىشنوند ( لا یسمعون حسیسها).
حسیس چنانکه ارباب لغت گفتهاند به معنى صداى محسوس است ، و به معنى خود حرکت یا صدائى که از حرکت برمىخیزد نیز آمده است ، آتش دوزخ که دائما در آتشگیرههایش مشغول پیشروى است ، داراى صداى مخصوصى است ، این صدا از دو جهت وحشتناک است ، از نظر اینکه صداى آتش است و از نظر اینکه صداى پیشروى است .
مؤمنان راستین چون از جهنم دورند هرگز این صداهاى وحشتناک به گوششان نمىخورد.
دیگر اینکه آنها در آنچه بخواهند و مایل باشند به طور جاودان متنعمند ( و هم فیما اشتهت انفسهم خالدون).
یعنى آنجا محدودیت این جهان را ندارد که انسان آرزوى بسیارى از نعمتها بکند و به آن دسترسى نداشته باشد ، هر نعمت مادى و معنوى که بخواهد بدون استثناء در دسترس او است ، آنهم نه یک روز و دو روز بلکه در یک عمر جاویدان ! سوم اینکه فزع اکبر آنها را غمگین نمىکند ( لا یحزنهم الفزع الاکبر ) .
فزع اکبر ( وحشت بزرگ ) را بعضى اشاره به وحشتهاى روز قیامت دانستهاند که از هر وحشتى بزرگتر است ، و بعضى اشاره به نفخه صور و دگرگونیهاى پایان این جهان و تزلزل عجیبى که در ارکان این عالم مىافتد آنچنان که در آیه 87 سوره نحل آمده است.
ولى از آنجا که وحشت روز رستاخیز مسلما از آن هم مهمتر است تفسیر اول صحیحتر به نظر مىرسد .
بالاخره آخرین لطف خدا در باره کسانى که در این آیات به آنها اشاره شده
تفسیر نمونه ج : 13ص :511
این است که فرشتگان رحمت به استقبال آنها مىشتابند و به آنها تبریک و شادباش مىگویند و بشارت مىدهند این همان روزى است که به شما وعده داده مىشد ( و تتلقاهم الملائکة هذا یومکم الذى کنتم توعدون).
در نهج البلاغه مىخوانیم امیر مؤمنان على (علیهالسلام) فرمود : فبادروا باعمالکم تکونوا مع جیران الله فى داره ، رافق بهم رسله ، و ازارهم ملائکته ، و اکرم اسماعهم ان تسمع حسیسنار جهنم ابدا : به اعمال نیک مبادرت ورزید تا از همسایگان خدا در سراى او باشید ، در جائى که پیامبران را رفیق آنها قرار داده ، و فرشتگان را به زیارتشان مىفرستد ، خدا آنچنان این گروه را گرامى داشته که حتى گوشهایشان صداى آتش دوزخ را نمىشنود.
تفسیر نمونه ج : 13ص :512
یَوْمَ نَطوِى السمَاءَ کَطىِّ السجِلِّ لِلْکتُبِکَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِیدُهُوَعْداً عَلَیْنَاإِنَّا کُنَّا فَعِلِینَ(104)
ترجمه:
104 -در آن روز که آسمان را همچون طومار درهم مىپیچیم ، ( سپس ) همانگونه که آفرینش را آغاز کردیم آنرا بازمىگردانیم ، این وعدهاى است که ما دادهایم و قطعا آن را انجام خواهیم داد .
تفسیر : آن روز که آسمانها درهم پیچیده مىشود
در آخرین آیه بحث گذشته خواندیم مؤمنان راستین از فزع اکبر ( وحشت بزرگ ) غمگین نمىشوند آیه مورد بحث توصیفى از آن روز وحشت بزرگ است ، و در حقیقت علت عظمت این وحشت را مجسم مىسازد ، مىگوید : این امر ، روزى تحقق مىیابد که ما آسمان را درهم مىپیچیم همانگونه که طومار نامهها درهم پیچیده مىشود ! ( یوم نطوى السماء کطى السجل للکتب).
در زمانهاى گذشته براى نوشتن نامهها و همچنین کتابها ، از اوراق طومار مانند استفاده مىکردند ، این طومارها را قبل از نوشتن به هم مىپیچیدند و شخص کاتب تدریجا آن را از یک طرف مىگشود و مطالب مورد نظر را روى آن مىنوشت
تفسیر نمونه ج : 13ص :513
و بعد از پایان کتابت نیز آن را مىپیچیدند و کنار مىگذاشتند و لذا هم نامهها و هم کتابهایشان شکل طومار داشت این طومار ، سجل نامیده مىشد که براى کتابت از آن استفاده شده بود.
در این آیه تشبیه لطیفى نسبت به درنوردیدن طومار عالم هستى در پایان دنیا شده است ، در حال حاضر این طومار گشوده شده و تمام نقوش و خطوط آن خوانده مىشود و هر یک در جائى قرار دارد ، اما هنگامى که فرمان رستاخیز فرا رسد ، این طومار عظیم با تمام خطوط و نقوشش ، در هم پیچیده خواهد شد .
البته پیچیدن جهان به معنى فنا و نابودى آن نیست چنانکه بعضى پنداشتهاند بلکه به معنى درهم کوبیده شدن و جمع و جور شدن آن است ، و به تعبیر دیگر شکل جهان به هم مىخورد اما مواد آن نابود نمىشود ، این حقیقتى است که از تعبیرات مختلف در آیات معاد ( مخصوصا بازگشت انسان از استخوان پوسیده و از قبرها ) به خوبى مشاهده مىشود.
سپس اضافه مىکند همانگونه که ما در آغاز آن را ایجاد کردیم باز هم برمىگردانیم و این کار مشکل و سختى در برابر قدرت عظیم ما نیست ( کما بدأنا اول خلق نعیده ) .
در حقیقت این تعبیر شبیه تعبیرى است که در آیه 29 سوره اعراف آمده است کما بدأکم تعودون : همانگونه که شما را در آغاز ایجاد کرد باز مىگرداند.
و یا همانند : و هو الذى یبدء الخلق ثم یعیده و هو اهون علیه : او کسى است که آفرینش را ایجاد کرد سپس آن را بازمىگرداند و این بر او آسانتر است ( روم - 27).
تفسیر نمونه ج : 13ص :514
اما اینکه بعضى از مفسران احتمال دادهاند کهمنظور از این بازگشت ، بازگشت به فناء و نیستى ، یا به هم پیچیدگى همچون آغاز آفرینش است ، بسیار بعید به نظر مىرسد.
و در پایان آیه مىفرماید : این وعدهاى است که ما دادهایم و قطعا آن را انجام خواهیم داد ( وعدا علینا انا کنا فاعلین).
از بعضى روایات استفاده مىشود که منظور از بازگشت خلق به صورت اول آن است که انسانها بار دیگر پا برهنه و عریان - آن گونه که در آغاز آفرینش بودند - بازمىگردند ، ولى بدون شک منظور این نیست که مفهوم آیه منحصر در این معنى باشد ، بلکه این یکى از چهرههاى بازگشت آفرینش به صورت نخست است .
تفسیر نمونه ج : 13ص :515
وَ لَقَدْ کتَبْنَا فى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَرْض یَرِثُهَا عِبَادِى الصلِحُونَ(105) إِنَّ فى هَذَا لَبَلَغاً لِّقَوْمٍ عَبِدِینَ(106)
ترجمه:
105 -ما در زبور بعد از ذکر ( تورات ) نوشتیم که بندگان صالح من وارث ( حکومت ) زمین خواهند شد.
106 -در این ابلاغ روشنى است براى جمعیت عبادتکنندگان.
تفسیر : حکومت زمین از آن صالحان خواهد بود
بعد از آنکه در آیات گذشته به قسمتى از پاداشهاى اخروى مؤمنان صالح اشاره شد در دو آیه مورد بحث به یکى از روشنترین پاداشهاى دنیوى آنها که حکومت روى زمین است با بیان شیوائى اشاره کرده مىگوید : در زبور بعد از ذکر چنین نوشتیم که سرانجام بندگان صالح من وارث ( حکومت ) زمین خواهند شد ( و لقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادى الصالحون ) .
ارض به مجموع کره زمین گفته مىشود و سراسر جهان را شامل مىگردد مگر اینکه قرینه خاصى در کار باشد ، گرچه بعضى احتمال دادهاند که مراد وارث شدن سراسر زمین در قیامت است ، ولى ظاهر کلمه ارض هنگامى که بطور مطلق گفته مىشود ، زمین این جهان است.
واژه ارث همانگونهکه سابقا هم اشاره کردهایم به معنى چیزى است که بدون معامله و دادوستد به کسى انتقال مىیابد ، و گاهى در قرآن کریم ارث
تفسیر نمونه ج : 13ص :516
به تسلط و پیروزى یک قوم صالح بر قوم ناصالح و در اختیار گرفتن مواهب و امکانات آنها گفته شده است ، چنانکه در آیه 137 سوره اعراف در باره بنى اسرائیل و پیروزیشان بر فرعونیان چنین مىخوانیم : و اورثنا القوم الذین کانوا یستضعفون مشارق الارض و مغاربها : ما شرق و غرب زمین را به ارث به آن قوم مستضعف دادیم گرچه زبور در اصل به معنى هر گونه کتاب و نوشته است ، هر چند در قرآن مجید در دو مورد از سه موردى که این کلمه به کار رفته ، اشاره به زبور داود است اما بعید به نظر نمىرسد که مورد سوم یعنى آیه مورد بحث نیز به همین معنى باشد .
زبور داود یا به تعبیرى که در کتب عهد قدیم آمده مزامیر داود عبارت است از مجموعهاى از مناجاتها و نیایشها و اندرزهاى داود پیامبر.
بعضى مفسران نیز احتمال دادهاند که منظور از زبور در اینجا تمام کتب انبیاى پیشین است.
ولى بیشتر - با توجه به دلیلى که ذکر کردیم - به نظر مىرسد که زبور همان کتاب مزامیر داود باشد ، بخصوص اینکه در مزامیر موجود ، عباراتى وجود دارد که عینا مطابق با آیه مورد بحث است و بعدا به خواست خدا به آن اشاره خواهیم کرد .
ذکر در اصل به معنى یادآورى و یا چیزى که مایه تذکر و یادآورى است ، و در آیات قرآن به همین معنى به کار رفته ، گاهى نیز به کتاب آسمانى موسى یعنى تورات اطلاق شده ( مانند آیه 48 سوره انبیاء و لقد آتینا موسى و هارون الفرقان و ضیاء و ذکرا للمتقین).
و گاه این عنوان در مورد قرآن استعمال شده ، مانند آیه 27 سوره تکویر:
تفسیر نمونه ج : 13ص :517
ان هو الا ذکر للعالمین.
لذا بعضى گفتهاند که منظور از ذکر در آیه مورد بحث قرآن است ، و زبور تمام کتب انبیاء پیشین ، و کلمه من بعد تقریبا معادل کلمه علاوه بر در فارسى خواهد بود و به این ترتیب معنى آیه چنین مىشود : ما علاوه بر قرآن در تمام کتب انبیاء پیشین نوشتیم که سرانجام سراسر روى زمین در اختیار بندگان صالح خدا قرار خواهد گرفت .
ولى با توجه به تعبیراتى که در آیه به کار رفته ، ظاهر این است که منظور از زبور ، کتاب داود ، و ذکر به معنى تورات است ، و با توجه به اینکه زبور بعد از تورات بوده ، تعبیر من بعد نیز حقیقى است ، و به این ترتیب معنى آیه چنین مىشود ، ما ، در زبور ، بعد از تورات ، چنین نوشتیم که این زمین را بندگان صالح ما به ارث خواهند برد .
در اینجا این سؤال پیش مىآید که چرا در میان کتب آسمانى ، تنها از این دو کتاب نام ، برده شده است ؟ این تعبیر ممکن است به خاطر آن باشد که : داود ، یکى از بزرگترین پیامبرانى بود که تشکیل حکومت حق و عدالت داد ، و بنى اسرائیل نیز مصداق روشن قوم مستضعفى بودند که بر ضد مستکبران قیام کردند و دستگاه آنها را بهم پیچیدند و وارث حکومت و سرزمین آنها شدند.
سؤال دیگرى که در اینجا باقى مىماند این است که بندگان صالح خدا ( عبادى الصالحون ) کیانند ؟ با توجه به اضافه شدن بندگان به خدا ، مساله ایمان و توحید آنها روشن مىشود ، و با توجه به کلمه صالحون که معنى گسترده و وسیعى دارد ، همه شایستگیها به ذهن مىآید : شایستگى از نظر عمل و تقوا ، شایستگى از نظر علم
تفسیر نمونه ج : 13ص :518
و آگاهى ، شایستگى از نظر قدرت و قوت ، و شایستگى از نظر تدبیر و نظم و درک اجتماعى.
هنگامى بندگان با ایمان این شایستگیها را براى خود فراهم سازند ، خداوند نیز کمک و یارى مىکند تا آنها بینى مستکبران را به خاک بمالند ، دستهاى آلودهشان را از حکومت زمین کوتاه کنند ، و وارث میراثهاى آنها گردند.
بنا بر این تنها مستضعف بودن دلیل بر پیروزى بر دشمنان و حکومت روى زمین نخواهد بود ، بلکه از یکسو ایمان لازم است و از سوى دیگر کسب شایستگیها ، و مستضعفان جهان مادام که این دو اصل را زنده نکنند به حکومت روى زمین نخواهند رسید.
و لذا در آیه بعد به عنوان تاکید بیشتر مىگوید : در این سخن ابلاغ روشنى است براى گروهى که خدا را با اخلاص پرستش مىکنند ( ان فى هذا لبلاغا لقوم عابدین).
بعضى از مفسران هذا را اشاره به تمام وعد و وعیدهائى که در این سوره و یا در تمام قرآن آمده است دانستهاند که موضوع بحث ما نیز در این مفهوم کلى وارد است .
ولى ظاهر آیه این است که هذا اشاره به همان وعدهاى است که در آیه قبل به بندگان صالح خود در مورد حکومت روى زمین داده شده است.
نکتهها:
1 -روایات پیرامون قیام مهدى (علیهالسلام)
در بعضى از روایات صریحا این آیه تفسیر به یاران مهدى (علیهالسلام) شده است : چنانکه در مجمع البیان ذیل همین آیه از امام باقر (علیهالسلام) چنین مىخوانیم : هم
تفسیر نمونه ج : 13ص :519
اصحاب المهدى فى آخر الزمان : بندگان صالحى را که خداوند در این آیه به عنوان وارثان زمین یاد مىکند یاران مهدى (علیهالسلام) در آخر الزمان هستند .
در تفسیر قمى نیز در ذیل این آیه چنین آمده است : ان الارض یرثها عبادى الصالحون ، قال القائم و اصحابه : منظور از اینکه زمین را بندگان صالح خدا به ارث مىبرند مهدى قائم (علیهالسلام) و یاران او هستند.
ناگفته پیدا است مفهوم این روایات ، انحصار نیست ، بلکه بیان یک مصداق عالى و آشکار است ، و بارها گفتهایم این تفسیرها هرگز عمومیت مفهوم آیه را محدود نمىسازد.
بنا بر این در هر زمان و در هر جا بندگان صالح خدا قیام کنند ، پیروز و موفق خواهند بود و سرانجام وارث زمین و حکومت آن خواهند شد .
علاوه بر روایات فوق که در خصوص تفسیر این آیه وارد شده روایات بسیار زیادى که بالغ به حد تواتر است از طرق شیعه و اهل تسنن در مورد مهدى (علیهالسلام) از پیامبر گرامى اسلام (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) و همچنین از ائمه اهلبیت (علیهمالسلام) نقل شده که همه آنها دلالت بر این دارد سرانجام حکومت جهان به دست صالحان خواهد افتاد ، و مردى از خاندان پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) قیام مىکند و زمین را پر از عدل و داد مىسازد آنچنان که از ظلم و جور پر شده باشد.
از جمله این حدیث معروف است که در اکثر منابع اسلامى از پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده : لو لم یبق من الدنیا الا یوم ، لطول الله ذلک الیوم ، حتى یبعث رجلا ( صالحا ) من اهلبیتى یملا الارض عدلا و قسطا کما ملئت ظلما و جورا : اگر از عمر جهان جز یک روز نماند ، خداوند آن روز را آنقدر طولانى مىکند تا مرد صالحى را از خاندان من برانگیزد که صفحه زمین را پر از عدل و داد کند همانگونه که از ظلم و جور پر شده است.
این حدیث با همین تعبیر یا مختصر تفاوتى در بسیارى از کتب شیعه و اهل
تفسیر نمونه ج : 13ص:520
سنت آمده است.
در ذیل آیه 33 سوره توبه گفتیم : که گروهى از بزرگان علماى اسلام ، از قدیم و جدید ، سنى و شیعه در کتابهاى خود تصریح کردهاند که احادیث در زمینه قیام مهدى (علیهالسلام) در سر حد تواتر است و به هیچوجه قابل انکار نیست ، حتى کتابهائى بالخصوص در این مورد نوشتهاند که شرح آن را مىتوانید در جلد هفتم تفسیر نمونه ذیل آیه 33 توبه ( صفحه 374 به بعد ) مطالعه فرمائید.
2 -بشارت حکومت صالحان در مزامیر داود
جالب اینکه در کتاب مزامیر داود که امروز جزء کتب عهد قدیم است عین تعبیرى که در آیات فوق خواندیم یا مشابه آن در چند مورد دیده مىشود و نشان مىدهد با تمام تحریفاتى که در این کتب به عمل آمده این قسمت همچنان از دستبردها مصون مانده است .
1 -در مزمور 37 جمله 9 مىخوانیم : ... زیرا که شریران منقطع مىشوند ، و اما متوکلان به خداوند ، وارث زمین خواهند شد ، و حال اندک است که شریر نیست مىشود ، هر چند مکانش را استفسار نمائى ناپیدا خواهد شد!.
2 -و در جاى دیگر در همین مزمور ( جمله 11 ) مىخوانیم : اما متواضعانه وارث زمین شده از کثرت سلامتى متلذذ خواهند شد.
3 -و نیز در همان مزمور 37 جمله 27این موضوع به تعبیر دیگرى دیده مىشود : زیرا متبرکان خداوند وارث زمین خواهند شد ، اما ملعونان وى منقطع خواهند شد...).
تفسیر نمونه ج : 13ص :521
4 -در همین مزمور جمله 29 آمده است : صدیقان وارث زمین شده ، ابدا در آن ساکن خواهند بود.
5 -و در جمله 18 از همین مزمور آمده است : خداوند روزهاى صالحان را مىداند و میراث ایشان ابدى خواهد شد.
در اینجا بخوبى مشاهده مىکنیم همان عنوان صالحان که در قرآن آمده با همان تعبیر در مزامیر داود به چشم مىخورد ، علاوه بر این تعبیرات دیگرى مانند صدیقان ، متوکلان ، متبرکان ، و متواضعان که با آن قریب الافق است نیز در جملههاى دیگر ذکر شده است .
این تعبیرات ، دلیل بر عمومیت حکومت صالحان است و کاملا با احادیث قیام مهدى (علیهالسلام) تطبیق مىکند.
3 -حکومت صالحان یک قانون آفرینش است
گرچه براى آنها که غالبا شاهد و ناظر حکومت طاغیان ظالم و یاغیان قلدر بودهاند ، مشکل است این حقیقت را به آسانى پذیرا شوند که تمام این حکومتها بر خلاف نوامیس آفرینش و قوانین جهان خلقت است و آنچه با آن هماهنگ مىباشد همان حکومت صالحان با ایمان است.
ولى تحلیلهاى فلسفى به اینجا منتهى مىشود که این یک واقعیت است ، بنا بر این جمله ان الارض یرثها عبادى الصالحون پیش از آنکه یک وعده الهى باشد یک قانون تکوینى محسوب مىشود .
توضیح اینکه : جهان هستى تا آنجا که مىدانیم مجموعهاى از نظامها است
تفسیر نمونه ج : 13ص :522
وجود قوانین منظم و عمومى در سرتاسر این جهان دلیل بر یکپارچگى و بهم پیوستگى این نظام است.
مساله نظم و قانون و حساب در پهنه آفرینش یکى از اساسىترین مسائل این عالم محسوب مىشود ، فى المثل اگر مىبینیم صدها دستگاه مغز الکترونیکى نیرومند دستبدست هم مىدهند تا با انجام محاسبات دقیق راه سفرهاى فضائى را براى مسافران فضا هموار سازند ، و محاسبات آنها درست از آب درمىآید و قائق ماهنشین در همان محل پیشبینى شده در کره ماه مىنشیند با اینکه کره ماه و زمین هر دو به سرعت در حرکتند ، باید توجه داشته باشیم که این جریان مدیون نظام دقیق منظومه شمسى و سیارات و اقمار آن است ، زیرا اگر حتى یکصدم ثانیه از سیر منظم خود منحرف مىشدند معلوم نبود مسافران فضا به کدام نقطه پرتاب خواهند شد .
از جهان بزرگ وارد عالم کوچک و کوچکتر و بسیار کوچک مىشویم ، در اینجا مخصوصا در عالم موجودات زنده نظممفهوم زندهترى به خود مىگیرد و هرج و مرج در آن هیچ محلى ندارد ، مثلا بهم خوردن تنظیم یک سلول مغزى انسان کافى است که سازمان زندگى او را به گونه غمانگیزى به هم بریزد.
در اخبار جرائد آمده بود که یک جوان دانشجو بر اثر یک تکان شدید مغزى در یک حادثه رانندگى تقریبا تمام گذشته خود را فراموش کرده است ! در حالى که از جهات دیگر سالم است ، برادر و خواهر خود را نمىشناسد و از اینکه مادرش او را در آغوش مىفشارد و مىبوسد وحشت مىکند که این زن بیگانه با من چه کار دارد ؟ او را به زادگاهش مىبرند ، به اطاقى که در آن بزرگ شده ، به کارهاى دستى و تابلوهاى نقاشى خودش مىنگرد ، ولى مىگوید : این نخستین بار است که چنین اطاق و تابلوى را مشاهده مىکند ! ! شاید فکر مىکند از کره دیگرى به این کره قدم گذارده است که همه چیز براى او تازگى دارد .
تفسیر نمونه ج : 13ص :523
شاید از میان چند میلیارد سلول مغز او ، تنها چند سلول ارتباطى که گذشته را با حال پیوند مىداده ، از کار افتاده است ، ولى همین بهم خوردن تنظیم جزئى چه اثر وحشتناکى به بار آورد ؟ ! آیا جامعه انسانى مىتواند با انتخاب لا نظام و هرج و مرج و ظلم و ستم و نابسامانى و ناهنجارى خود را از مسیر رودخانه عظیم جهان آفرینش که همه در آن با برنامه منظم پیش مىروند کنار بکشد ؟ ! آیا مشاهده وضع عمومى جهان ما را به این فکر نمىاندازد که بشریت نیز خواه ناخواه باید در برابر نظام عالم هستى سر فرود آرد و قوانین منظم و عادلانهاى را بپذیرد ، به مسیر اصلى بازگردد ، و همرنگ این نظام شود ؟ ! نظرى به ساختمان دستگاههاى گوناگون و پیچیده بدن هر انسان که مىافکنیم ! از قلب و مغز گرفته تا چشم و گوش و زبان و حتى یک پیاز مو ، مىبینیم همه آنها تابع قوانین و نظم و حسابى هستند ، با اینحال چگونه جامعه بشریت بدون پیروى از ضوابط و مقررات و نظام صحیح عادلانه مىتواند برقرار بماند ؟ ما خواهان بقاى بشریت هستیم و براى آن تلاش مىکنیم منتها هنوز سطح آگاهى اجتماع ما به آن حد نرسیده که بدانیم ادامه راه کنونى منتهى به فنا و نابودى ما مىشود ، ولى کمکم بر سر عقل مىآئیم و این درک و رشد فکرى براى ما حاصل مىگردد .
ما خواهان منافع خویشتن هستیم ، ولى هنوز نمىدانیم که ادامه وضع فعلى منافع ما را بر باد مىدهد ، اما تدریجا ارقام و آمار زنده و گویا را مثلا در مورد مسابقه تسلیحاتى در برابر چشممان مىگذاریم و مىبینیم چگونه نیمى از فعالترین نیروهاى فکرى و جسمانى جوامع جهان و نیمى از ثروتها و سرمایههاى بزرگ در این راه به هدر مىرود نه تنها به هدر مىرود بلکه در مسیر نابود کردن نیم دوم به کار مىافتد !
تفسیر نمونه ج : 13ص :524
همزمان با افزایش سطح آگاهى ما به روشنى مىیابیم که باید به نظام عمومى عالم هستى بازگردیم و با آن همصدا شویم.
و همانطور که واقعا جزئى از این کل هستیم عملا هم باید چنین باشیم تا بتوانیم به اهداف خود در تمام زمینهها برسیم.
نتیجه اینکه : نظام آفرینش دلیل روشنى بر پذیرش یک نظام صحیح اجتماعى در آینده ، در جهان انسانیت خواهد بود ، و این همان چیزى است که از آیه مورد بحث و احادیث مربوط به قیام مصلح بزرگ جهانى ( مهدى ارواحنا فداه ) استفاده مىشود .
تفسیر نمونه ج : 13ص :525
وَ مَا أَرْسلْنَک إِلا رَحْمَةً لِّلْعَلَمِینَ(107) قُلْ إِنَّمَا یُوحَى إِلىَّ أَنَّمَا إِلَهُکمْ إِلَهٌ وَحِدٌفَهَلْ أَنتُم مُّسلِمُونَ(108) فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ ءَاذَنتُکمْ عَلى سوَاءٍوَ إِنْ أَدْرِى أَ قَرِیبٌ أَم بَعِیدٌ مَّا تُوعَدُونَ(109) إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ یَعْلَمُ مَا تَکتُمُونَ(110) وَ إِنْ أَدْرِى لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّکمْ وَ مَتَعٌ إِلى حِینٍ(111) قَلَ رَب احْکم بِالحَْقِّوَ رَبُّنَا الرَّحْمَنُ الْمُستَعَانُ عَلى مَا تَصِفُونَ(112)
ترجمه:
107 -ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم.
108 -بگو تنها چیزى که به من وحى مىشود این است که معبود شما خداى یگانه است ، آیا ( با اینحال ) تسلیم ( حق ) مىشوید ؟ ( و بتها را کنار مىگذارید ؟).
109 -اگر ( با اینهمه ) روىگردان شوند بگو من به همه شما یکسان ( از عذاب الهى ) اعلام خطر مىکنم ، و نمىدانم آیا وعده ( عذاب خدا ) به شما نزدیک است یا دور ؟ !
110 -او سخنان آشکار را مىداند و آنچه را کتمان مىکنید ( نیز ) مىداند ( و چیزى بر او مخفى نیست).
تفسیر نمونه ج : 13ص :526
111 -و من نمىدانم شاید این ماجرا آزمایشى براى شماست ، و بهرهگیرى تا مدتى ( معین)
112 -(و پیامبر ) گفت : پروردگارا ! به حق داورى فرما ( و این طغیانگران را کیفر ده ) و از پروردگار رحمان در برابر نسبتهاى نارواى شما استمداد مىطلبم.
تفسیر:پیامبر رحمت براى جهانیان
از آنجا که آیات گذشته بشارت حکومت روى زمین را به بندگان صالح مىداد و چنین حکومتى مایه رحمت براى همه مردم جهان است در نخستین آیه مورد بحث به رحمت عامه وجود پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) اشاره کرده مىگوید : ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم ( و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین ) .
عموم مردم دنیا اعم از مؤمن و کافر همه مرهون رحمت تو هستند ، چرا که نشر آئینى را به عهده گرفتى که سبب نجات همگان است ، حال اگر گروهى از آن استفاده کردند و گروهى نکردند این مربوط به خودشان است و تاثیرى بر عمومى بودن رحمت نمىگذارد.
این درست به آن مىماند که بیمارستان مجهزى براى درمان همه دردها با پزشکان ماهر و انواع داروها تاسیس کنند ، و درهاى آنرا به روى همه مردم بدون تفاوت بگشایند ، آیا این وسیله رحمت براى همه افراد آن اجتماع نیست ؟ حال اگر بعضى از بیماران لجوج خودشان از قبول این فیض عام امتناع کنند تاثیرى در عمومى بودن آن نخواهد داشت .
و به تعبیر دیگر رحمت بودن وجود پیامبر براى همه جهانیان جنبه مقتضى و فاعلیت فاعل دارد و مسلما فعلیت نتیجه ، بستگى به قابلیت قابل نیز دارد.
تعبیر به عالمین ( جهانیان ) آنچنان مفهوم وسیعى دارد که تمام انسانها را در تمام اعصار و قرون شامل مىشود و لذا این آیه را اشارهاى بر خاتمیت پیامبر اسلام مىدانند ، چرا که وجودش براى همه انسانها آینده تا پایان جهان رحمت
تفسیر نمونه ج : 13ص :527
است و رهبر و پیشوا و مقتدا ، حتى این رحمت ، از یک نظر شامل فرشتگان هم مىشود : حدیث جالبى در اینجا نقل شده که این عمومیت را تایید مىکند حدیث این است هنگامى که این آیه نازل شد پیامبر از جبرئیل پرسید هل اصابک من هذه الرحمة شىء آیا چیزى از این رحمت عائد تو شد ؟ جبرئیل در پاسخ عرض کرد نعم ، انى کنت اخشى عاقبة الامر ، فامنت بک ، لما اثنى الله على بقوله عند ذى العرش مکین : من از پایان کار خویش بیمناک بودم ، اما بخاطر آیهاى که در قرآن بر تو نازل شد از وضع خود مطمئن شدم آنجا که خداوند مرا با این جمله مدح کرده ذى قوة عند ذى العرش مکین : جبرئیل نزد خداوند خالق عرش بلند مقام و بلند مرتبه است به هر حال در دنیاى امروز که فساد و تباهى و ظلم و بیدادگرى از در و دیوار آن مىبارد ، آتش جنگها در هر سو شعلهور است ، و چنگال زورمندان بیدادگر حلقوم مستضعفان مظلوم را مىفشارد ، در دنیائى که جهل و فساد اخلاق و خیانت و ظلم و استبداد و تبعیض هزار گونه نابسامانى آفریده ، آرى در چنین جهانى مفهوم رحمة للعالمین بودن پیامبر از هر زمانى آشکارتر است ، چه رحمتى از این بالاتر که برنامهاى آورده که عمل به آن نقطه پایانى است بر همه این ناکامیها و بدبختیها و سیهروزیها ، آرى او و دستوراتش ، برنامه و اخلاقش همه رحمت است رحمتى براى همگان و تداوم این رحمت سرانجامش حکومت صالحان با ایمان بر تمام معموره زمین خواهد بود .
و از آنجا که مهمترین مظهر رحمت و محکمترین پایه و اساس آن مساله توحید و جلوههاى آن است در آیه بعد چنین مىگوید : به آنها بگو تنها چیزى که بر
تفسیر نمونه ج : 13ص :528
من وحى مىشود این است که معبود شما معبود واحدى است ( قل انما یوحى الى انما الهکم اله واحد ) .
آیا شما حاضر هستید در برابر همین اصل اساسى توحید تسلیم شوید و بتها را کنار بگذارید ؟ ! ( فهل انتم مسلمون).
در واقع در این آیه سه نکته بنیادى مطرح شده است ، نخست اینکه پایه اصلى رحمت توحید است و به راستى هر چه بیشتر بیندیشیم وجود این رابطه نیرومند روشنتر مىشود ، توحید در اعتقاد ، در عمل ، توحید در کلمه ، توحید صفوف ، و توحید در قانون و در همه چیز.
نکته دیگر اینکه به مقتضاى کلمه انما که دلیل بر حصر است تمامدعوت پیامبران اسلام ص در اصل توحید خلاصه مىشود مطالعات دقیق نیز نشان مىدهد که اصول و حتى فروع و احکام نیز در پایان به اصل توحید بازمىگردد ، و به همین دلیل همانگونه که سابقا هم گفتهایم توحید تنها یک اصل از اصول دین نیست ، بلکه همچون رشته محکمى است که دانههاى یک تسبیح را بهم پیوند مىدهد و یا صحیحتر روحى است که در کالبد دین دمیده شده.
و آخرین نکته اینکه مشکل اصلى تمام جوامع و ملل ، آلودگى به شرک در اشکال مختلف است ، زیرا جمله فهل انتم مسلمون ( آیا تسلیم در برابر این اصل مىشوید ) مىرساند که مشکل اصلى بیرون آمدن از شرک و مظاهر آن و بالا زدن آستین براى شکستن بتها است ، نه فقط بتهاى سنگى و چوبى ، که بتها از هر نوع مخصوصا طاغوتهاى انسانى ! آیه بعد مىگوید اگر با اینهمه به دعوت و پیام ما توجه نکردند اگر روى برتابند ، به آنها بگو من به همه شما بطور یکسان از عذاب الهى اعلام خطر مىکنم ( فان تولوا فقل آذنتکم على سواء ) .
تفسیر نمونه ج : 13ص :529
آذنت از ماده ایذان به معنى اعلام کردن توأم با تهدید است ، و گاه به معنى اعلان جنگ نیز آمده اما از آنجا که این سوره در مکه نازل شده ، و در آنجا نه زمینه جهاد بود ، و نه حکم جهاد نازل شده بود ، بسیار بعید به نظر مىرسد که این جمله در اینجا به معنى اعلان جنگ باشد ، بلکه ظاهر این است که پیامبر با این سخن مىخواهد اعلام نفرت و جدائى از آنها کند و نشان دهد که از آنان به کلى دست شسته است .
تعبیر على سواء یا اشاره به این است که من نسبت به مجازات الهى به همه شما بطور یکسان اعلام خطر مىکنم ، مبادا چنین تصور کنند که اهل مکه یا قریش با دیگران تفاوت دارند و در پیشگاه خدا براى آنها مزیت و برترى است و یا اشاره به این است که من ندایم را به گوش همه شما بدون استثناء رساندم.
سپس این تهدید را به صورت آشکارترى بیان مىکند و مىگوید : من نمىدانم آیا وعده عذاب که به شما داده شده است نزدیک است یا دور ؟ ! ( و ان ادرى ا قریب ام بعید ما توعدون).
فکر نکنید این وعده دور است ، شاید هم نزدیک و بسیار هم نزدیک باشد.
این عذاب و مجازاتى که در اینجا به آن تهدید شدهاند ممکن است عذاب قیامت و یا مجازات دنیا و یا هر دو باشد ، در صورت اول علم آن مخصوص خدا است و هیچکس به درستى از تاریخ وقوع رستاخیز آگاه نیست حتى پیامبران خدا ، و در صورت دوم و سوم ممکن است اشاره به جزئیات و زمان آن باشد که من از جزئیات آن آگاه نیستم ، چرا که علم پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت به اینگونه حوادث همیشه جنبه فعلى ندارد بلکه گاه جنبه ارادى دارد یعنى تا اراده نکند نمىدانند .
تفسیر نمونه ج : 13ص :530
این تصور را نیز به مغز خود راه مدهید که اگر تاخیرى در مجازات شما شود به خاطر این است که خدا از اعمال و سخنان شما آگاه نیست ، نه ، او همه را مىداند او هم سخنان آشکارتان را و هم آنچه را کتمان مىکنید مىداند ( انه یعلم الجهر من القول و یعلم ما تکتمون).
اصولا پنهان و آشکار براى شما که علمتان محدود است مفهوم دارد ، اما براى آن کس که علمش بىپایان است غیب و شهود یکى است و سر و علن در آنجا یکسان مىباشد .
و نیز اگر مىبینید مجازات الهى فورا دامن شما را نمىگیرد بواسطه آن نیست که او از کار شما آگاه نباشد من چه مىدانم شاید این آزمونى براى شما باشد ( و ان ادرى لعله فتنة لکم).
و مىخواهد شما را تا مدتى از لذائذ این جهان بهرهمند سازد سپس با شدت هر چه تمامتر شما را بگیرد و مجازات کند ( و متاع الى حین).
در واقع براى تاخیر مجازات الهى در اینجا دو فلسفه بیان شده است : نخست مساله امتحان و آزمایش است ، خدا هرگز در عذاب عجله نمىکند ، تا خلق را آزمایش کافى کند و اتمام حجت نماید.
دوم اینکه افرادى هستند که آزمایش آنها تمام شده و کلمه مجازاتشان قطعى گردیده است ، اما براى اینکه سخت کیفر ببینند نعمت را بر آنها گسترده مىسازد تا کاملا غرق نعمت شوند ، و درست در همان حال که سخت در لذائذ غوطهورند تازیانه عذاب را بر آنها مىکوبد تا دردناکتر باشد ، و رنج محرومان و ستمدیدگان را بخوبى احساس کنند.
آخرین آیه مورد بحث که آخرین آیه سوره انبیاء است همچون نخستین
تفسیر نمونه ج : 13ص :531
آیه این سوره سخن ازغفلت مردم بیخبر مىگوید ، و به عنوان نقل قول از پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) در یک عبارت نفرین مانند ناراحتى او را از اینهمه غرور و غفلت منعکس مىکند و مىگوید : پیامبر بعد از مشاهده اینهمه اعراض و رویگردانى عرض کرد پروردگار من ! به حق داورى فرما ، و این گروه طغیانگر را طبق قانون عدالتت کیفر ده ! ( قال رب احکم بالحق).
در دومین جمله روى سخن را به مخالفان کرده و مىگوید : پروردگار همه ما خداوند رحمان است ، و ما از پیشگاه مقدسش در برابر نسبتهاى ناروائى که شما به او مىدهید استمداد مىطلبیم ( و ربنا الرحمن المستعان على ما تصفون ) .
در حقیقت با کلمه ربنا آنها را به این واقعیت توجه مىدهد که ما همه مربوب و مخلوقیم و او خالق و پروردگار همه ما است.
تعبیر به الرحمن که اشاره به رحمت عامه پروردگار است به آنها گوشزد مىکند که سر تا پاى وجود شما را رحمت الهى فرا گرفته چرا لحظهاى در آفریننده اینهمه نعمت و رحمت نمىاندیشید ؟ و تعبیر المستعان على ما تصفون به آنها اخطار مىکند که گمان نکنید ما در برابر انبوه جمعیت شما تنها هستیم ، و تصور نکنید اینهمه تهمت و دروغ و نسبتهاى نارواى شما چه در مورد ذات پاک خدا ، وچه در برابر ما ، بدون پاسخ خواهد ماند ، نه ، هرگز که تکیهگاه همه ما او است ، و او قادر است از بندگان مؤمن خود در برابر هر گونه دروغ و تهمت دفاع کند.
پایان سوره انبیاء
تفسیر نمونه ج : 13ص :532
پروردگارا ! همانگونه که پیامبر گرامیت و یاران اندکش را در برابر انبوه دشمنان تنها نگذاشتى ما را نیز در برابر دشمنانى که در شرق و غرب تصمیم به نابودى ما گرفتهاند تنها مگذار!.
خداوندا ! تو در این سوره پربرکت مخصوصا رحمت ویژهات را نسبت به پیامبران در مواقع سخت و بحرانى و در برابر طوفانهاى زندگى بازگو کردى بار الها ! ما نیز در این عصر و زمان گرفتار همان طوفانها هستیم و انتظار همان رحمت و فرج مخصوص را داریم آمین یا رب العالمین .